ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ما زندگی می کنیم؟ شاید.
ما مرده ایم؟ باز هم همان شاید.
اما نه
این شاید از سر تأیید است و آن از تکذیب.
برای یک راست باید هزار دروغ گفت و برای یک دروغ هزاران راست.
حضرت امیر چنان می کرد و چنین.
تو را به امیر چه؟
ببین اسیر چه می کند.
اصلا تو را با شیطان کار است.
او استاد توست
و یا تو استاد او.
سینه بندیست که بی تاب زنی است
تو در آغوش همان زن خفته
شرط سرخیست که آویزان است
گرمی و خیسی آن آشفته
زندگی آن نفس آخر قبل از ارضا است
زندگی لحظه آغاز پس از انزال است
زندگانی نوک پستانهایی است
صورتی رنگ و قشنگ
که تو میلیسیشان
بهترین لذت تو در همه عمر
مک زدن از سر آنها باشد
و به تو شیره هستی بخشد
از سرآغاز حیات
تا سرانجام بشر
زندگی جوجه کلاغی است به گرداب اندر
مجمع قار کلاغان گردش
منجی سبز و کلاغان ساکت
زندگی شب پره ایست
که هواخواه مه است
لیک می گردد او
گرد یک مهتابی
زندگی لحظه مجهول بشر
واپسین ثانیه قبل از مرگ است
اولین لحظه ی بعد از مردن
اما آنکس زندگی میکند که آرزوهایش را فراموش نکند
در راهشان حرکت کند
و برای آنها از همه چیزش بگذرد
او زندگی کرده
دیگر جایی برای افسوس خوردن نیست
بیا و زندگی کن
راستی آرزوی بزرگ زندگی تو چیست ؟
آیا به همان بزرگی است که فکر میکنی ؟
کرکه گور یه فیلسوف دانمارکیه که من کاملا اتفاقی راجع بهش خوندم.
شباهتهای خیلی زیادی بین من و اون هست. یه گوشش رو می نویسم و بقیش رو اگه خواستی از لینک زیرش برو بخون.
دانشجوی الهیات می شود اما زندگی بی بند و باری دارد.کرکه گور درس نمی خواند و به جای درس کتاب های ادبی و فلسفی می خواند.
من برای اینکه بتوانم او را تا ابد دوست داشته باشم باید با او قطع رابطه کنم.