ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
بهاران که میشود مست میشوم
مستی که زائل شد
خمار یک جرعه دیگرم
اما هیچ نیست جز اشک و آه
آخر پاییز خواهد شد
بهار میگوید پاییز را ببین
ع ش ق
یادم باشد دهانم را آب بکشم
آنگاه
این سه حرف را کنار هم نجوا کنم
شاید دوباره زنده شوم
شاید
شانزدهم ونوس
دیشب تا صبح نخوابیدم
و سنگی را لیسیدم و بوییدم
و استخاره ای
با زمین انسانها
(( گیوم در کوههای آند سقوط کرده ))
نباید فکر کنم
باید فقط پیش بروم
به خاطر همه کسانی که دوستم دارند.
شانزدهم ونوس روز خوبی بود
و هست
تا شب
استخر
و ماساژ تایلندی
یادها شاید زود بگذرد اما یادگارها هرگز
هر چی باشه دفعه اولم بود!
یادش خوش
امضاء: مرد مریخی
امروز چند تا مطلب راجع به عشق سرازیر شد به ذهنم که نوشتم گوشه ی کتاب. کتاب شهید اول با شرح شهید ثانی. فکر کن٬ فقه و عشق !!! حیف که کتابم اینجا نیست و نه حافظه ام.
جمعه یکی از شهرستانهای اطراف افطاری دعوت بودیم. من و نوید و باباش. وقتی رسیدم که آفتاب داشت غروب می کرد. نارنگ نور و درختان برگ و آبی فراز و p در آسمان. p ای که کم کم o خواهد شد٬ q خواهد شد و بعد دیگر هیچ. دوباره اشک٬ بعد از مدتها.
و آرزو کردم ٬ آرزو که بمیرم پیش از پایان رمضان. اگر بمیرم برای همیشه کنار همه چیزم خواهم بود٬ کنار عشقم.
همه جا٬ و نه ترسی خواهد بود و نه دوری ای.
و یار دوستانم خواهم بود همه جا٬ و در کنارشان. و کمکشان خواهم کرد که نه برشان ظلم شود و نه ظلم کنند به خود یا دیگری.
خدایا آماده ام.