ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
وقتی کفرنوشته هایم را می خوانم
احساس پوچی می کنم
وقتی نوجوانی از من می پرسد: خدا رو کی درست کرده؟
و من جز جوابهای زبر فلسفی
که روح نرمش را می آزارد ندارم
پس آچمز می شوم
وقتی با متعه ثواب جمع می کنم
تا جای گناه غنا را بگیرد
وقتی حالم از خودم بهم می خورد
و همه شیفته منند
آنگاه فقط خداست که پا به پایم می دود
و نفس نفس نمی زند
همیشه می اندیشیدم جهان آنگونه است که می خواهم
آری اینچنین است
تا آنگاه که چیزی از او نخواهم
وقنی ستارگان می سوزند و به پایان می رسند
درختان هنوز در این فکرند که برای رفتن باید ریشه از خاک بر کند
و کرمها از تری زیر زمین لذت می برند
خدایا من ز تنهایی
به تنهایی برم قصه
که آن تنها نخواهندم
به جز از بهر تنهایی
بگیرم آنچه می دانی
خودت ده آنچه می خواهی