بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

غروبی که همیشه فقط یکبار است

زیر آفتاب  

سر زمین 

تره می چینم   

و میل می کنم 

با پنیر  و نان جو

چه لذتیست 

نوازش یالهای یک کره اسب 

و حس زود آشنایی او 

نگاهی که بدرقه ات می کند 

 خارهایی که به پایت می خلند 

درخت توت پیر که میزبان  است 

گامهای مرا 

گندمزاری که تنها نوایش 

سیس سیس سیس 

بلوند و کشیده 

دوست می دارم  

کنار عزیزانم

و غروبی که همیشه فقط یکبار است

عشق یک فاجعه است

عشق یک واقعه نیست
عشق یک فاجعه است
که در آن عقل دو صد پاره شده
عاشق آواره شده
کوه مجروح شده 

دشت  دیوانه شده  

.
لیک احساس لطیفیست که ارزش دارد.

علم لا ینفع

دیروز 

یهنی همین امروزی که چند دقیقه پیش تموم شد 

فهمیدم علمی که به دیگران نفع نمی رسونه به هیچ دردی نمی خوره 

یه شوک دیگه که فعلا متحولم کرده. 

یا علی