بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

طعم خوش نجات

دو روز پیش ـ جمعه ـ رفتیم صفه با نوید واسه سر زدن به بچه های آتش نشانی . آخه جمعه ها اونجا ایستگاه موقت دارن . رو شبکه اعلام کردن که یه نفر بالای آبشار گیر کرده . من و نوید رفتیم و آوردیمش پایین . البته دو ساعتی طول کشید اما بعد یه احساس خوبی به من دست داد که قابل وصف نیست . به هر حال خیلی خوشم اومد .

و اما بعد

یه انسان !! که بشه روش حساب کرد ( دفترچه حساب !! ) و در ضمن علاقه به سنگ نوردی هم داشته باشه ( مارمولک !! ) و پیگیری و پشتکار خوبی داشته باشه ( وانت !! ) پیغام بده یا تماس بگیره . دنبال یه همنورد خوب میگردم واسه برنامه های سنگنوردی طبیعت . اگه هم بلد نباشه یادش میدم .

زندگی را یافتم

زندگی را یافتم .

بار دیگر و پس از هزاران بار آمد و شد .

زندگی را یافتم.

در انتهای دریای کفر

ساحل ایمان آنسوی موجهای سیاه ناامیدی است

آنسوی انکار

آنسوی شک

آنسوی دریای قیرگونی که هر از گاه شیرجه ای در آن میزنیم

بیا شنا کنیم

بیا شنا کنیم

تا غرق نشده ایم

 

انسان گم میشود

انسان گم میشود در انبوه آنچه نمیداند چرا ، چون سوزن در انبار کاه .
انسان سست میشود در راهش ، همچون پس از جماع .
انسان برای دیگران زندگی می کند و این ، اوج چیست ؟ خسران .
انسان زنده است ؟ زنده بودن به چیست ؟ بروز علائم خاصه آن موجود یا فقط تپش قلب و کارکرد مغز؟ علائم خاصه انسان چیست ؟ روح ؟ قدرت تعقل و انتخاب ؟ ارزشهای انسانی ؟
روح آدمی کو ؟ عقلانیت و آزادمنشی کجاست ؟ انسانیت جایی یافت میشود ؟
انسان زنده است ؟
ما دچار حیات نباتی شده ایم و خود نمیدانیم .
درس ، کنکور ، کار ، پول ، ازدواج ، قدرت ، فرزند و و و . هربار به بهانه ای خود را میفریبیم . پس این میان من من کجاست ؟ دل من کجاست ؟ تازه آنها که برای این تارهای عنکبوت مسابقه دارند چه نادانند ! آنها که برایش حرص میزنند ، و آنها که برایش میدزدند ، و آنها که میکشند .

اکنون :
غمخوارگی کنیم و ملامت کشیم و زجر 
تا آنزمان که مهلت ما هم به سر شود؟
یا آنکه مستی و رندی کنیم و عیش؟
تا یأس از امید چو ما دربدر شود .