بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

ایستاده زنده شدن

انسانهایی که با ذلت نمی میرند

ایستاده زنده می شوند

بفهمی یا نه

رهیدن

برای پریدن

به جز یک جفت بال گشوده

یک جفت پای رها از بند نیز باید داشت.

موج تقصیر من نیست

چیزهایی دیده‌ام   

که آرامش را محو می‌کند  

و آرامش می‌بخشد 

از جنس بی‌خیالی و سطحی

از نوع دریایی و عمیق  

و کسی را که دید  

می‌توان کور کرد  

اما نمی‌توان دستور داد به ندیدن  

به بی‌موجی

حراج

قلب تنوری یخ زده فروشی

آدمیان ایستاده می‌میرند

می‌دانم که رفتن سخت است 

و ماندن دشوارتر 

از چیزی که تصورش را داشتیم 

اما آدمیان ایستاده می‌میرند 

و دیوان  

خفته در بستر

جایی که پر نمی‌شود

جالب است که هرچه خوش می‌گذرد 

در شلوغ‌ترین و شادترین مکانها 

باز جایی برای تو خالی است  

جایی که پر نمی‌شود 

حس زیبای شانه کردن آبشار

پرواز

بال پریدن هست

و حس پرواز

اما پابندها را چه کنم؟

هنوز تا همیشه

سلام عشق گمشده 

هنوز هرصبح 

گاهی نه همیشه 

هنوز هر شب غربت 

که تنهایم و بی کس 

از صمیم قلب آرزو می‌کنم 

اولین تماسم 

تو باشی 

هنوز آرزو دارم فدای تو شوم 

و چشمهای زیبایت 

آینه روح برافروخته‌ام باشد 

ای دریای ایثارم 

در کنار کدامین ساحلی؟