بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

زیبا نیست؟

همه چیزش زیباست

خلقت خوب خدا

چشم دیگر واکن

بنگر پنجره ها

رو به سوی ملکوت اعلی است


 

آنقدر گفته و ناگفته

آنقدر شادی و نا شادی

انسان عجیبترین خلقت خداست

عرفان و سکس که گفته ز هم جداست؟

بد مستی برگها

که  گفته برگ از درخت خسته میشود؟  که گفته می برد ز ریشه اش؟ ز هرچه هست؟

نگه دوباره کن

که برگ میبرد ز اصل خویش

تا روان شود به ناکجا

به مرگ

نیستی

... و رسم عاشقان چنین بود

 

برگ از درخت خسته نمیشه عزیز
برگ دل میکنه تا درخت بتونه رشد کنه
برگ عاشق درخته


سادگی آموز ز آب و شیشه

نقض غرض آینه گردیدن است


دیشب گمان کردم دارد باران میارد

شدید و یکبند

اما صبح که مستی برگها را دیدم

و رقصشان را

یقین کردم باران نبوده

آن شراب ناب بوده

سرخ سرخ

نمیدانم انگور یا انار

اما امروز برگها بدمست بودند

و نه خبر از بچه های یگان

و نه برادران ستاد

و نه خواهران مفاسد

شاید این موقع صبح هنوز خواب بودند

یا شاید در اتاقهای دربسته خود بی خبر از این بی خداییها

در همایشی مهم

 

دیگر باید بروم

تماس بگیرم بیایند همه شان را جلب کنند

هر چه زودتر

تا خدای ناکرده جهنمی نشوند

 

به زور هم شده باید حتما بهشتی شوند