بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

سالت نو شد ؟

یک ماهی مرد

یک سنبل خشکید

یک سیب پلاسید

یک گل پژمرد

یک شمع آب شد

یک کودک حسرت خورد

یک دختر گریست

یک کارگر ۱۳ روز بیکار ماند

شکمهایی ۱۳ روز گرسنه

یک مملکت ۱۳ روز دیگر از جهان عقب افتاد

یک ماهی دیگر هم مرد

و یکی دیگر هم

سالت نو شد ؟

سال نو مبارکت باشد

سفر یکروزه تفریحی یزد - افتتاح گروه کوهنوردی کوهیاران

جمعه یه سفر یکروزه تفریحی به یزد داریم . هیچ برنامه ی کوهنوردی یا فنی در کار نیست . فقط یه برنامه ی تفریحیه ۵ صبح از اصفهان میریم و ۱۰ شب دوباره اصفهانیم . در واقع شاید بشه اینو  افتتاحیه ی گروه به حساب آورد - گروهی که من به عنوان مسئول فنی اون انتخاب شدم . یه کار دیگه . دارم کم کم دیوونه میشم . اما خب دیگه دیگه . راستی اگه کسی خواست بیاد تماس بگیره . برنامه ی گروه رو هم اینجا میذارم بعلاوه ی آدرس وبلاگ گروه . فعلا تا بعد

این چه شهریست ؟

ساده بودم همه بر سادگیم خندیدند

گریه کردم همه با هق هق من رقصیدند

شاد گشتم همه از خنده ی من رنجیدند

گرگ گشتم همه از زوزه ی من ترسیدند

این چه شهریست ؟ در او هست کسی هست که نیست .

 

اولین دستمزد - کویرنوردی - تصادف با شیئ ثابت

همین چند روز پیش اولین دستمزد کلاس خصوصی ورزش رو گرفتم . عجب حالی میده ٬ با همه پولایی که تو زندگیم داشتم متفاوته . گفته بودم یه شاگرد خصوصی دارم اول ابتداییه ؟ اونقدر بامزه و در عین حال باادبه که باورتون نمیشه . البته به گرد بچگیای من که نمیرسه ولی خب . چند وقت پیش بهش گفتم : خب ٬ ما رو نمیبینی خوش هستی ؟ گفت آره خیلی . بیچاره باباش خیلی خجالت کشید . تازه بهم هدیه هم میده . خط کش ٬ سرکلیدی و ... راستی بهش حرکات پایه ژیمناستیک رو یاد میدم . یه فیلمیه که بیا و ببین . شاید رفتم تو یه کودکستان تدریس کنم !


۱۶ و ۱۷ و ۱۸ همین ماه برنامه کویر نوردی داریم . کویر شهداد کرمان . جزء کویرای نادر دنیاست . من فقط عکساشو دیدم با کوهها و تپه های شنی . اینبار میخوام خودم برم و کلی عکس بگیرم . راستی اگه دوست داری بیای یه تماس با من بگیر .


یه دوستی دارم که میخوام دنیا بدونه اون نباشه . یه مشکل تو رانندگی داشت به نام تصادف با اشیای ثابت . ظاهرا بیماریش شدیدا واگیر بوده . این دفعه سومه که تصادف میکنم و اینبار با تیر چراغ برق . سمت راست ماشین له شد . بابام گفته میخواد ماشین رو بفروشه دیگه دیگه .


اما زندگی . اما انسان . اما سرگردانی . اما تکرارو تکرار و بیهودگی . مگر لذتهای به ظاهر کوچک که دیگران حتی نمیبینند و تو از آن لذت میبری . چه نسیمی! چه زیبا شالم را میرقصاند! چه هوس آور صورتم را نوازش میکند! دستانش درون پیراهنم چه نرم اینسو و آنسو میرود!

دیدی تنها یک حرکت ساده ی هوا براساس قوانین خشک فیزیک را میتوان چه شاعرانه زندگی کرد ؟ حال تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل .

آنگونه زیستی و عمری گذراندی . دمی نیز اینگونه باش . با من باش ٬ اینگونه باش . آزاد باش و درد را هم لذت ببر ٬ و رنج را هم با شادی بنوش . بده این جام شیرینتر از عسل درد را و زجر را .


بدون شرح

گنه کردم بسی آگاهی از آن             ولی روی از درت هرگز متابم

نما رویت نشین بر قلب خسته          بنه بهر کسان اجر و ثوابت

مرا با حور و غلمان کارها نیست        تو با من باش و گو اکنون جوابت

حال و حوصله ندارم بقیه اش رو بگم . فعلا تا بعد