ما شیعه خویشیم نه حیدر
لاف است دم از ولی و رهبر
بیهوده بکوبیم بر این در
تا هست هوای نفس در سر
برای نوشتن
تنها یک بهانه می خواهم و ندارم
اما برای ننوشتن
هزار دلیل موجه هست
پس
می نویسم
هزار سال گذشت و منم به روز و شبان
میان بود و نبودم چو موج سرگردان
هرگز برای گریه یک اسب نانجیب
صد کاروان شتر روانه صحرای دل مکن
هرگز برای خنده یک افعی عجیب
یک دشت پونه را تو ز قلبت درو مکن