بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

شکوفه ای به نام دختر

بهار که میشود - میدانی - پوست سخت درخت ٬ آرام آرام شکاف برمیدارد . چه شد ؟ این سخت پوست مرده در زمستان را چه شد ؟ کم کم درخت سبز میشود ٬ اما این ابتدای راه است . میگذرد و میبینی درخت دارد زیبا میشود . درخت شکوفه داده . درخت باغ گل شده است .

شکوفه ای که به زحمت و با سختی خود را از زیر پوست درخت بیرون کشیده بود حالا زیبایی درخت شده و درختی که نمیگذاشت شکوفه ها بیرون آیند اکنون به آنها میبالد .

دخترها شکوفه اند . زیبا هستند و زیبایی آفرین . باید به تنهایی از زیر هزاران فشار خود را بیرون بکشند اما وقتی سربرآوردند همانهایی که تا دیروز مانعش بودند ناگهان به او افتخار میکنند . اگر از شاخه بچینی زود پژمرده میشوند . اگر دستمالی کنی میمیرند . تا به شاخه اند زیبایند . و دیگر و دیگر .

میگویم مبادا شکوفه ای را پژمرده سازی ٬ مبادا آنرا بچینی ٬ مبادا شکوفه ها را فقط واسطه ای برای میوه دادن درخت ببینی!

میگویم شکوفه ها عزیزند ٬ نازند ٬ دوست داشتنی اند و دل نازک . وقتی به کنار درخت میروی مواظب باش چه میکنی ٬ کجا قدم میگذاری ٬ چه میگویی و چه در ذهنت میگذرد .

مواظب باش شکوفه ای را پژمرده مسازی.

وقتی همه خواب بودند

پریروز فیلم وقتی همه خواب بودند اثر آقای حسن پور

گریه ام گرفته بود ٬ اول نم نم و آخر هق هق . هر کاری کردم که دور و بریام نفهمن نشد آخه کم کم شونه هامم داشت میجنبید و این وسط مادرم که هی عین پیامهای بازرگانی ناطق نوری از جلوی نمایشگر میومد و میرفت تا ببینه چی شده . مادرم موجود فوق العاده نازنینیه اما احساسات من براش قابل درک و هضم نیست .

گریه ام گرفته بود . چرا ؟ چون ایمان همه آنها برایم آشنا بود .

 بی بی ٬ نصیر ٬ کریم و بچه ها . انگار همه رو میشناختم بهتر از خودشون ٬ حتی بهتر از کارگردان . دوستام میدونن که من یه جورایی با عقاید مردم ٬ با افکارشون در ارتباط لحظه به لحظه هستم .

عاشق ایمان بی بی ام اما خودم نصیر وار زندگی کرده ام . تنها چیزی که میتونم روی اون قسم بخورم ٬ آره قسم بخورم ٬ اینه که از دینداری کریم متنفرم ٬ متنفر .

گریه میکردم ؛ گرد من آیید که کعبه اینجاست . این یه تیکه سنگ سیاه بیشتر نیست . مگر کعبه نیز جز سنگهایی سیاه است ؟ دل را سفید باید و نیت را پاک .

بالای سرم رو نگاه کردم . آسمون هم داشت گریه میکرد . پاکی و خلوص سنگ رو هم نرم میکنه . قطره های بارون میخورد رو غنچه های کوچیک شمعدونی . وای که چه غوغایی بود . تا شب نشستم رو ایوون و ابرها و بازیشون با خورشید رو نگاه کردم . خدا کنه دختر همسایه فکر نکنه عاشقش شدم . همون یه بار که عاشق شدم واسه ابد بسه .

یه خبر مهم بهت بدم ؟ امسال که سال خوکه پر از خیر و برکته اما زمستون سردی داره . راستی منم متولد سال خوکم . ثلث اول ٬ زیرک و خودرأی . یه چیزی یادم افتاد . سی فروردین تولدمه . اینو گفتم نه واسه هدیه گرفتن ؛ واسه اینکه یادت نره واسم هدیه بخری !!!

راستی یه سؤال ؛ وقتی همه خواب بودند من و تو کجا بودیم ؟ نکنه ما هم خواب بودیم ؟ نکنه هنوز هم خوابیم ؟ وقتی همه خواب بودند . همه خواب بودند .

بهار را نفس بکش

بهار را نفس بکش
بهار را با همه وجود خود احساس کن
بهار آمد ، تو هستی ؟
باشی یا نباشی بهار ماندنی نیست
پس آنرا دریاب
با دستهایت لمسش کن
با پاهایت هر سویش را بگرد
بشنو صدایش را
و بچش طعم خنک بهار را
بهار را نفس بکش