ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
بهار که میشود - میدانی - پوست سخت درخت ٬ آرام آرام شکاف برمیدارد . چه شد ؟ این سخت پوست مرده در زمستان را چه شد ؟ کم کم درخت سبز میشود ٬ اما این ابتدای راه است . میگذرد و میبینی درخت دارد زیبا میشود . درخت شکوفه داده . درخت باغ گل شده است .
شکوفه ای که به زحمت و با سختی خود را از زیر پوست درخت بیرون کشیده بود حالا زیبایی درخت شده و درختی که نمیگذاشت شکوفه ها بیرون آیند اکنون به آنها میبالد .
دخترها شکوفه اند . زیبا هستند و زیبایی آفرین . باید به تنهایی از زیر هزاران فشار خود را بیرون بکشند اما وقتی سربرآوردند همانهایی که تا دیروز مانعش بودند ناگهان به او افتخار میکنند . اگر از شاخه بچینی زود پژمرده میشوند . اگر دستمالی کنی میمیرند . تا به شاخه اند زیبایند . و دیگر و دیگر .
میگویم مبادا شکوفه ای را پژمرده سازی ٬ مبادا آنرا بچینی ٬ مبادا شکوفه ها را فقط واسطه ای برای میوه دادن درخت ببینی!
میگویم شکوفه ها عزیزند ٬ نازند ٬ دوست داشتنی اند و دل نازک . وقتی به کنار درخت میروی مواظب باش چه میکنی ٬ کجا قدم میگذاری ٬ چه میگویی و چه در ذهنت میگذرد .
مواظب باش شکوفه ای را پژمرده مسازی.
پریروز فیلم وقتی همه خواب بودند اثر آقای حسن پور
گریه ام گرفته بود ٬ اول نم نم و آخر هق هق . هر کاری کردم که دور و بریام نفهمن نشد آخه کم کم شونه هامم داشت میجنبید و این وسط مادرم که هی عین پیامهای بازرگانی ناطق نوری از جلوی نمایشگر میومد و میرفت تا ببینه چی شده . مادرم موجود فوق العاده نازنینیه اما احساسات من براش قابل درک و هضم نیست .
گریه ام گرفته بود . چرا ؟ چون ایمان همه آنها برایم آشنا بود .
بی بی ٬ نصیر ٬ کریم و بچه ها . انگار همه رو میشناختم بهتر از خودشون ٬ حتی بهتر از کارگردان . دوستام میدونن که من یه جورایی با عقاید مردم ٬ با افکارشون در ارتباط لحظه به لحظه هستم .
عاشق ایمان بی بی ام اما خودم نصیر وار زندگی کرده ام . تنها چیزی که میتونم روی اون قسم بخورم ٬ آره قسم بخورم ٬ اینه که از دینداری کریم متنفرم ٬ متنفر .
گریه میکردم ؛ گرد من آیید که کعبه اینجاست . این یه تیکه سنگ سیاه بیشتر نیست . مگر کعبه نیز جز سنگهایی سیاه است ؟ دل را سفید باید و نیت را پاک .
بالای سرم رو نگاه کردم . آسمون هم داشت گریه میکرد . پاکی و خلوص سنگ رو هم نرم میکنه . قطره های بارون میخورد رو غنچه های کوچیک شمعدونی . وای که چه غوغایی بود . تا شب نشستم رو ایوون و ابرها و بازیشون با خورشید رو نگاه کردم . خدا کنه دختر همسایه فکر نکنه عاشقش شدم . همون یه بار که عاشق شدم واسه ابد بسه .
یه خبر مهم بهت بدم ؟ امسال که سال خوکه پر از خیر و برکته اما زمستون سردی داره . راستی منم متولد سال خوکم . ثلث اول ٬ زیرک و خودرأی . یه چیزی یادم افتاد . سی فروردین تولدمه . اینو گفتم نه واسه هدیه گرفتن ؛ واسه اینکه یادت نره واسم هدیه بخری !!!
راستی یه سؤال ؛ وقتی همه خواب بودند من و تو کجا بودیم ؟ نکنه ما هم خواب بودیم ؟ نکنه هنوز هم خوابیم ؟ وقتی همه خواب بودند . همه خواب بودند .