صدای جارو
خش خش خش
بیرون تاریک و خفه
اینجا خستگی
و دود
در جایی
پسری از سر وارد شد
همینکه دید
ماند و مُرد
جایی دیگر
کسی خواست خدا را ثابت کند
خودش ثابت شد
سر محل
ساقی توصیه های اخلاقی می دهد
و درس زندگی شرافتمندانه
ناکجا آباد
لنین به هیلاری گفت
برویم
و در آبادان
هیتلر توبه کرد
و روحانی شد
اما رفتگر غافل هیچگاه هدایت نخواهد شد
زیرا با اختیار کامل
نفهم به دنیا آمد
و پولی ندارد تا برایش خیرات کنند
وقتی که نفهمتر خواهد مُرد