بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

دلتنگ خویش

دلم برای خودم تنگ می‌شود گاهی

برای زیر درختی و بوسه‌ای گاهی

برای شعر تر و مستی شبانگاهی

برای درد دل عاشقانه با ماهی

که نیمه است و تمام رخش هویدا نیست

چرا که نیمه وجودش به محبس چاهی است


نشسته‌ام لب رودی بسان ماهیگیر

نه ماهی است و نه آبی نه رود خشکی پیر

مجالکی است برای توهمی دلگیر

سفر به شهر خیال و رهیدن از تقدیر

به یاد عشق قدیمی که آتشی خفته است

ولی شرار درونش فزون ز صد گفته است


...

جرس فریاد می‌دارد...

هنوز درست ننشسته‌ای که باید برخاست

هنوز یکبار هم موهایت را تمام شانه نکرده‌ای

که یک به یک سپید می‌شود

اگر نگاه به گذشته افسوس است و ای کاش

کاری کن که نگاه آینده‌ات به امروز

چنان نباشد