بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

سال 1403

خیلی وقت است احساس می کنم یک انسان به شدت معمولی هستم.

درونم خبری نیست.

آرامم چنان که گویا همیشه همینجا و همین زمان است.

نه می خواهم برتریم را به کسی ثابت کنم.

نه خیلی حس پایین بودن دارم.

تلاشم بسیار بیشتر شده اما 

انگار آنقدر در عمق اقیانوسم که موجها و شب و روز تفاوتی در حالم ندارد.

خوشحالم نه افسرده اما

خوشحالیم تغییری درونم ایجان نمی کند

و نه حتی گاهی غمم.

عجیب اما آن است که نه روزنی و نه دستی و نه نوری.

پس کجاست راههایت؟

کجاست یاری خاص خاص خاصت؟

مرا دریاب.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد