ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در جلسه تاریخ هنر و مبانی طراحی گرافیک استاد کلاس تعدادی از طرحهای مربوط به گرافیک و مینیاتور و نگارگری را با تبلتش از اینترنت برای ما نمایش می داد و راجع به آنها صحبت می کرد.
هنرجویان آقا و خانم کنار هم نشسته اند و عکسهای کاملا عریان زنان در برابر چشمانشان نمایش داده می شود.
البته ما همه روشنفکریم اما هنری که آغازش این است برای خلق اثر هنریش باید به رختخواب رفت.
امروز 93/3/3 است
روز آزادسازی خرمشهر
کاشکی دلم دوباره حرفهایش را با من در میان بگذارد.
روز فتح مبارک.
دلم تنگ شده برای خودم
اون خودی که سوار چرخ میشد و میزد به جادهها
همون خودی که کوله میانداخت پشتش و چندین روز توی کوه زندگی میکرد
خودی که برای رسیدن به یک گیره بالاتر توی دیواره صخره بارها تلاش میکرد و سقوط میکرد
دلم برای خودم که از دیدن طبیعت خدا مست میشد
و صدای خدا رو میشنید تنگ شده...
دیروز سر راه یه خانم و آقای روستایی رو سوار کردم
زبونشون ترکی بود و به سختی قارسی صحبت می کردند
سنشون حدود 40 سال بود و از ظاهرشون پیدا بود خیلی سختی کشیدهاند
بین راه و نزدیک پلیس راه مرد به خانمش یه چیزی گفت و هردو به هم نگاه کردند
یک لحظه نگاهم توی آینه به اونها افتاد
باور کنید
توی هیچ فیلمی
هیچ بازیگری
مثل این زن و شوهر
نمی تونند عاشقانه به هم نگاه کنند.
شنیدم که بر لحن خنیاگری
به رقص اندر آمد پری پیکری
ز دلهای شوریده پیرامنش
گرفت آتش شمع در دامنش
پراگنده خاطر شد و خشمناک
یکی گفتش از دوستداران، چه باک؟
تو را آتش ای یار دامن بسوخت
مرا خود به یکباره خرمن بسوخت
اگر یاری از خویشتن دم مزن
که شرک است با یار و با خویشتن
بوستان (سعدی نامه) باب سوم (در عشق و شور و مستی)، حکایت دوم
نه چنان غلام اویم که ز خویش رسته باشم
نه چنان به بند نفسم که ز حق گسسته باشم
متحیرم که خود را شکنم و یا ز جانان
شکنم سبوی مستی که وفا شکسته باشم