-
پنجره رهایی
چهارشنبه 11 آبان 1390 13:18
شعله گر از آسمان قطره به قطره چکد روز مرا شب کند وز شب من خون چکد باز به یک پنجره بگذرم از آسمان نور ببارم به قبر قبر بزرگ جهان
-
جهل مرکب
چهارشنبه 11 آبان 1390 13:14
الماس در آغوش حباب می فروشیم و از فقر خویش می نالیم
-
برای همیشه
چهارشنبه 4 آبان 1390 15:51
برای همیشه آدمی را خرد میکند انگار ذرات دلت پروانه میشود میپرد یا باد غبار دلت را با خودش میبرد
-
کاش ما٬ خودِ ما بود
جمعه 15 مهر 1390 12:32
کاش راهی میشدیم از مجاز به حقیقت کاش بهانهی زیبای تو برای زندگی فقط و فقط خدا بود نه نیستی چون خودت که برای حس بودن ـ تنها حس بودن ـ خود محتاج صد بهانه است کاش خانه مان بر بلندای بام جهان بود و افق پروازمان نه مرغواره میان خوردن و آرمیدن که در فلق جاودانگی کاش ما خودِ ما بود نه ناخودِ ما
-
مضحکه حقیقت
چهارشنبه 13 مهر 1390 23:37
وقتی هنوز پا در گل دیدن یک هوسیم برای دویدن کفش هر که را بپوشیم مضحکه حقیقتیم وقتی لذت فقط برای تن است دم زدن از کمال سخن از صعود قلل در رختخواب است
-
بزرگ شدن
شنبه 9 مهر 1390 22:10
برای بزرگ شدن باید از کوچکی گذشت و فراتر از حدود و حتی آزادی وجود خود را جست خود خود را نه ناخود خود را
-
جای ما
جمعه 8 مهر 1390 17:02
ما را در جایی از تاریخ آفریدند که ایستادن حرام است حتی رفتن نیز تنها باید هجرت کرد با پا نه با پر
-
تحمل بایدم
جمعه 8 مهر 1390 16:50
برای رهیدن برای رهاندن برای فهمیدن برای فهماندن اگر عجول باشی نابود می شوی پیش از آنکه چیزی تغییر کرده باشد گاهی باید حق را در زرورق باورهای عامیانه پوشاند تا آرام آرام ذائقه ها حق پذیر شود
-
ایستاده زنده شدن
جمعه 24 تیر 1390 12:26
انسانهایی که با ذلت نمی میرند ایستاده زنده می شوند بفهمی یا نه
-
رهیدن
چهارشنبه 22 تیر 1390 17:40
برای پریدن به جز یک جفت بال گشوده یک جفت پای رها از بند نیز باید داشت.
-
موج تقصیر من نیست
پنجشنبه 16 تیر 1390 11:04
چیزهایی دیدهام که آرامش را محو میکند و آرامش میبخشد از جنس بیخیالی و سطحی از نوع دریایی و عمیق و کسی را که دید میتوان کور کرد اما نمیتوان دستور داد به ندیدن به بیموجی
-
حراج
پنجشنبه 16 تیر 1390 10:55
قلب تنوری یخ زده فروشی
-
آدمیان ایستاده میمیرند
پنجشنبه 16 تیر 1390 10:52
میدانم که رفتن سخت است و ماندن دشوارتر از چیزی که تصورش را داشتیم اما آدمیان ایستاده میمیرند و دیوان خفته در بستر
-
جایی که پر نمیشود
یکشنبه 5 تیر 1390 21:28
جالب است که هرچه خوش میگذرد در شلوغترین و شادترین مکانها باز جایی برای تو خالی است جایی که پر نمیشود حس زیبای شانه کردن آبشار
-
پرواز
جمعه 3 تیر 1390 09:52
بال پریدن هست و حس پرواز اما پابندها را چه کنم؟
-
هنوز تا همیشه
چهارشنبه 1 تیر 1390 22:18
سلام عشق گمشده هنوز هرصبح گاهی نه همیشه هنوز هر شب غربت که تنهایم و بی کس از صمیم قلب آرزو میکنم اولین تماسم تو باشی هنوز آرزو دارم فدای تو شوم و چشمهای زیبایت آینه روح برافروختهام باشد ای دریای ایثارم در کنار کدامین ساحلی؟
-
اشکهای من و تو
چهارشنبه 1 تیر 1390 21:58
تو هیچوقت اشک مرا ندیدی همیشه خندیدم وقتی کنارت بودم نه که گریه نکردم بودنت شادی محض بود گریه هایم مخصوص تنهایی بود و حسرت و افسوس اما بسیار اشکهایت را دیدم حتی وقتی کنارم بودی گویا تو آنچه اکنون میبینم آنروز میدیدی
-
انسان و عقده هایش
پنجشنبه 12 خرداد 1390 10:26
انسان با عقده هایش بزرگ می شود و با عقده هایش میمیرد مگر آنکه کسی شاید خودش خودش را دریابد و عقده هایش را به آب بسپارد پس از آنکه بازشان ساخت
-
لاف
سهشنبه 27 اردیبهشت 1390 20:36
گاهی وقتی لاف میزنی باید ثابت کنی باید تاوان بدهی مخصوصا اگر در محضر خدا لاف زده باشی
-
هست هرگز
سهشنبه 20 اردیبهشت 1390 14:56
آری سخت است هر وقت به اوج میرسی به یاد کسی باشی که هست اما هرگز است.
-
سپاس
چهارشنبه 31 فروردین 1390 23:31
اصلا حالم بد نیست زاده شده ام که تنها باشم و نامم تنهاست حتی در آغوش عشقم حلال دیگران باشم و حل شوم در خویش و شاد باشم و سرمست که خدا همه چیزهای خوب را برایم چیده. سپاس
-
تهوع لجن مانده
چهارشنبه 31 فروردین 1390 23:28
وقتی آنقدر بدت می آید که حتی برای لذت هم نمی توانی تحملش کنی تهوع لجن مانده می شوی برای رهایی از بوسه های طاعون و افسوس روزها و حالهای خوش کجایی هر کجایی خوش باش
-
پُرم
جمعه 19 فروردین 1390 22:53
پُرم از سخن از فریاد از درد از زجه های همه شلاق خوردگان تاریخ از صدای استخوانهای بردگان سیاه از عقده های - به مستی و فقر محو شده - برادران سرخپوستم از ... سخن وقتی بغض می شود و بغض باران که میبینی هنوز در زیر برف به دنبال ندیدنیم و در دایره ای به شعاع یک وجب اطراف ناف به دنبال بهشت.
-
دلیری؟
جمعه 19 فروردین 1390 22:38
چیزهایی هست که تصورش شجاعت می خواهد چه رسد به انجامشان نه از جنس پریدن و خزیدن و دریدن از جنس حضور و بودن از جنس ایستادن و ماندن و باید بجنبیم که ترسوها را بهشت هم چراگاهی بیش نیست.
-
ما و دستشویی!
جمعه 19 فروردین 1390 22:24
چقدر بد است اگر تمام خانه دستشویی باشد چقدر بد است اگر بیشتر زمان عمرمان را در دستشویی باشیم چقدر بد است اگر دستشویی بزرگترین دغدغه مان باشد چقدر بد است هر روز بخواهیم دستشویی زیباتری داشته باشیم چقدر بد است نفهمیم دستشویی دستشویی است نه منزل و چه بدتر است آن که هنگام مرگ از دستشویی خارجمان کنند و تازه آن وقت نگاهی به...
-
واحه ای بهشتی در دوزخ
جمعه 19 فروردین 1390 22:14
لحظه سال تحویل در شرهانی بودم و تمام ایام عید در مناطق عملیاتی دفاع مقدس هویزه و طلائیه شلمچه و اروند کنار و حس کردم کوچکی خودم را بیش از پیش در برابر انسانهایی که نامساوی صفر ما با بی نهایتشان شاید هرگز مساوی نگردد
-
کوچکی ما
چهارشنبه 11 اسفند 1389 22:44
آنقدر کوچکیم که به حساب نمی آییم تا چه رسد به هوسها و دلمشغولیهایمان غمها و شادیهایمان آسمان را بنگر!
-
گاهی که گند میزنی
چهارشنبه 11 اسفند 1389 22:41
گاهی که گند میزنی فقط برو ایستادن بد است و سخن گفتن بدتر
-
خیلی سخت است
چهارشنبه 11 اسفند 1389 22:39
خیلی سخت است عزیزترینت کسی باشد که هرگز نتوانی او را ببینی و نازنین ترین نامه ات آنی که طاقت خواندنش را نداری
-
عاقل و دیوانه
یکشنبه 8 اسفند 1389 16:19
عاقلترین عاقلان دیوانهترین دیوانگانند