ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
قسمت سوم:
فبل از ادامه ماجرا لازم است اینجا چند تا مطلب را بگویم که الآن یادم افتاده
اول آنکه در این سفر با توجه به تجربیات سفر قبل یک سری وسایل و تجهیزات که به نظرم لازم میآمد تهیه کردم
اول یک زین ژلهای خریدم که محصول شرکت تایوانی VELO است
نوعی را انتخاب کردم که با زاویه نشستنم روی زین مطابق باشد
(انشاء الله به زودی در وبلاگ تخصصی سایکلوتوریسم در مورد نجوه انتخاب زین با توجه به جنسیت و زاویه نشستن روی زین و سایر مشخصات توضیح خواهم داد)
دومین چیزی که خریدم یک تلمبه ایتالیایی درجه دار بود
آخر توی دفترچه راهنمای دوچرخه GIANT خواندم که باد تایر عقب دوچرخه باید ۴ بار باشد و تایر جلو ۲ بار
دریغا که عمری با انگشتان مبارک فشار میدادیم و میگفتیم: بسه الآن میترکه!
سومین چیزی که خریدم یه چراغ جلو واسه دوچرخه بود
یک چراغ که داخلش چند تا LED بود
و نور سفیدی داشت
به قیمت ۲۰ هزار تومان
که اگر به من باشد
۵ هزار تومان بیشتر نمیارزید
اما چه کنم که ناچار بودم
آن را دادم به آقا سعید
البته فرداش یکی دیگر هم خریدم
اما این یکی آلمانی بود و 25 هزار تومان
محصول شرکت Sigma
یک وقت فکر نکنید این آلمانی بهتر بود
اصلا و ابدا
این آلمانی یک لامپ زرد تنگستن کوچک داشت
نورش کم نبود
اما سه اشکال بزرگ داشت
اول اینکه نورش متمرکز بود
دوم اینکه گرسنه باطری بود
یعنی به سرعت هرچه تمامتر باطری میخورد
سوم اینکه ۵تا باطری میخورد
نمیدانم تا حالا به شارژرها دقت کردهاید یا نه
شارژرها ۴ باطری هستند
و بسیاری از آنها به صورت جفتی شارژ میکنند
نتیجه اخلاقی با خودتان
و من گول مارکش را خوردم
باز هم نتیجه اخلاقی ....
یک چراغ عقب هم برای آقا سغید خریدم
از سفر قبلی ۲۰ هزار تومان به آقا سعید بدهکار بود
و به جایش برایش چراغ عقب و چراغ جلو خریدم
چهارمین چیزی که خریدم دو عدد جا قمقمهای و قمقمه بود
قمقمههایی که وقتی آب درونش میریختی مزه پلاستیک میگرفت
اینرا بعد فهمیدم
مطالبی که یادم آمده بود گفتم
اما بروم سراغ ادامه ماجرای سفر
هوا واقعا سرد شده بود
یک چایی خوردیم
وسایلمان را جمع کردیم
چراغ چشمکزنهای عقب را روشن کردیم
آقا سعید کلاه ایمنیاش را سرش گذاشت
گفتم: کلاه سرت میذاری؟
آخر خیلی عجیب بود
آقا سعید تقریبا هیچوقت کلاه ایمنی بر سرش نمیگذاشت
همیشه جای کلاه روی بار ترکبند عقب دوچرخهاش بود
و یکبار که پرسیدم
پس چرا این کلاه را دنبالت میکشی
گفت: برای اینکه اگر تصادف کردم نگند کلاه سرش نبوده
دیهام را کامل بدهند به خانوادهام
لااقل از مردنم یه خیری ببرن.
آقا سعید گفت: آره٬ واسه اینکه نور چراغ عقب معلوم باشد.
حرکت کردیم به سمت دلیجان
همینطور که میرفتیم و صحبت میکردیم
کامیونها و تریلیها از کنارمان رد میشدند
راستی یک مطلب دیگر هم یادم آمد بگویم
که به ادامه ماجرا
کاملا مرتبط است
آن هم اینکه وقتی برای خرید زین و چراغ و... رفتم پیش آقا جمال گوهریان
حین صحبت در مورد برنامه سفرم (اول قرار بود بعد از جمکران برویم و دور کوه دماوند رکاب بزنیم که بعد برنامه عوض شد)
و طریقه ساخت ترک جلو برای دوچرخهام (چون دوچرخهام کمک جلو دارد و نمیشود ترک جلوی معمولی رویش سوار کرد) نمیدانم چطور حرفمان کشیده شد به دستکش و کلاه دوچرخهسواری
گفتم: کلاه دارم اما دستکش ندارم
آقا جمال گفت: دستکش نداری؟
سری تکان داد خنده عاقلانهای کرد و گفت: دستکش لازمه
گفتم: چه لزومی داره؟ اذیت میکنه!
گفت: همین چند روز پیش توی برنامه یکی از بچهها رو آسفالت خورد زمین و اگه دستکش نداشت تمام پوست و گوشت دستش رفته بود.
من هم یک جفت دستکش خریدم.
میگفتم
داشتیم با آقا سعید کنار هم رکاب میزدیم و حرف میزدیم
که ناگهان دیدم آقا سعید و دوچرخهاش
با شدت به سمت من آمدند
و به من کوبیده شدند
و...
To be continued
سلام و درود بر دوست عزیز .
وب جالبی دارین امیدوارم که بهتر بشه و امارش بره بالا .
اگه مایل به تبادل لینک هستین لطفا خبرم کنین تا با چه اسمی لینکتون کنم. و اگه دوست داشتین میتونین منو با اسم (شعر و ادبیات) لینکم کنین .
منتظر شما هستم . خوشحال میشم
موفق باشین