بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

در گوشم نجوا کن

پروردگار مهربانم

ای که در سراسر گیتی تو را حس می‌کنم

در وجودم جریان داری

نه آنچنان که خون

آنچنان که جان

تو را سپاس بی‌کران

که هرچه می‌اندیشم

جز گناه و دوری به درگاهت نیاوردم

و جز نیکی و نزدیکی به من نبخشیدی

که از کوچک کوچکی آید و

از کریم کرامت

پس

باز هم مرا در آغوش بگیر

اینبار محکم‌تر

همچون روز نخست

چشم در شمم بدوز

در گوشم نجوا کن

و  بپرس

همان راز شیرین را

تا جان فدایت کنم

که ارزشمندترین تحفه‌ی بی ارزشم این است 

و بگویم

بلی

نظرات 1 + ارسال نظر
کولی پنج‌شنبه 10 تیر 1389 ساعت 04:31 ق.ظ http://jalilaskari.persianblog.ir/

آقا یواش تر.چی شده ۳تا ۳تا متن میذاری؟نمیگی ما اور دوز میکنیم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد