بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

بی‌پیرایه بگویم هرگز نبوده‌ای

هیچگاه دیده‌ای

نقش کوه و بدر را

میان شالیزار؟

هیچگاه شنیده‌ای صدای پرندگان را

آنگونه که بگریی؟

هیچگاه مست گشته‌ای آنچنان

که زمین و زمان ذکر گویند و تو نیز؟

هیچگاه آنقدر دور بوده‌ای که

نه گذر رهگذری براندت

نه صدای سرعت بی‌انجام؟

هیچگاه میان کوچه‌باغهایی رفته‌ای

با فرشی از ماسه و

سایبانهایی از چنار و گردو

که حس کنی

هدف رفتن است

و زندگی همین؟

اگر نبوده‌ای

به تو بی‌پیرایه بگویم

هرگز نبوده‌ای

بیا و باش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد