دوست داری
در خانه باشی و صاحبخانه نباشد؟
یا بیرون خانه در آغوش صاحبخانه باشی؟
too khoune basham o sabkhoone nabashe!
کلا مهمونی رفتن رو دوست دارم، عاشق اینم که واسم میوه و شیرینی بیارن من هی ناز کنم و بگم مرس نمی خورم و هی اونا تعارف کننن (چه عقده ای نه؟)
در خانه و در آغوش صاحبخانهمیدونی با خوندنش یاد اون حرف شریعتی افتادم:ترجیح میدهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و بخدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و نگران کفشهایم باشمیا مارلون براندو (شاید اسمشو اشتب نوشته باشم) یه چیزی با همین مضمون با جایگزینی موتور و کلیسا...
too khoune basham o sabkhoone nabashe!
کلا مهمونی رفتن رو دوست دارم، عاشق اینم که واسم میوه و شیرینی بیارن من هی ناز کنم و بگم مرس نمی خورم و هی اونا تعارف کننن (چه عقده ای نه؟)
در خانه و در آغوش صاحبخانه
میدونی با خوندنش یاد اون حرف شریعتی افتادم:
ترجیح میدهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و بخدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و نگران کفشهایم باشم
یا مارلون براندو (شاید اسمشو اشتب نوشته باشم) یه چیزی با همین مضمون با جایگزینی موتور و کلیسا...