بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

چشم بینداز اما دل مباز

۱٬۲٬۳ 

۱٬۲٬۳ 

۱٬۲٬۳ 

قطار می‌گذرد  

و تو سرنشینی نظاره‌گر 

از پنجره‌هایی رو به بی‌نهایت 

به چشم‌اندازهایی زیبا   

با تمام تار و پودت لذت می‌بری اما 

تا پلک بجنبانی گذشته‌ای 

حتی اگر سرت را کج کنی 

و چشمانت را در پی‌اش بدوانی 

و آهی از حسرت برکشی 

درست به همان سرعتی که 

مخروبه‌ها و مزبله‌ها از دیدگانت می‌گریزند 

و می‌آموزی که 

چشم بیندازی اما دل مبازی  

زیرا در سفری  

و تنها در مقصد است که می‌توانی بمانی 

هرچند شاید باز  

سفری نو در انتظار تو باشد.

نظرات 1 + ارسال نظر
جیغ یکشنبه 9 اسفند 1388 ساعت 06:40 ب.ظ http://jootii.blogsky.com

ما که سوار شدیم رفتیم......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد