بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

الماس کهنه پیچ

الماس را کهنه پیچ کردیم که آسیبی نبیند 

بیچاره الماس  

دیگر همه او را کهنه می‌دانند.

نظرات 2 + ارسال نظر
جیغ یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 12:31 ب.ظ

قدر زر زرگر بداند قدر گوهر گوهری

الماس اگه تو اون ژارچه کهنه هم باشه بازم الماسه....

غزلک دوشنبه 14 دی 1388 ساعت 06:59 ق.ظ

یاد این قطعه جبران افتادم:
روزی در ساحل دریا زیبایی و زشتی با هم ملاقات کردند.هر کدام به دیگری گفت: می خواهی شنا کنی؟
سپس جامه هایشان را کنده و در امواج فرو رفتند،اندکی بعد زشتی به ساحل برگشت و لباس زیبایی را پوشید و براه خود رفت.
زیبایی از دریا بازگشت و لباس خود را نیافت،و از اینکه برهنه مانده بود بسیارشرمنده
شد،پس لباس زشتی را پوشید و براه خود رفت.
از آن روز مردان و زنان بهنگام ملاقات با هم در شناخت یکدیگر،اشتباه می کنند. مگر
کسانی که درچهره ی زیبایی با فراست می نگرند،ومستقل از لباسش او را می شناسند و
کسانی هم هستند که چهره ی زشتی را می شناسند.و لباس زیبایی نمی تواند چهره ی زشتی رااز چشمها بپوشاند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد