ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
حق حق است
ولو تنها
باطل باطل
حتی در بسیاری
.
.
.
حق که سکوت کرد
باطل عربده میکشد
.
.
.
بدتر از بستن چشم و گوش و گشادن دهان کاری هست؟
شاید
نیندیشیدن
.
.
.
اگر قرار بود مسیر را از هواداران برگزینم
شاید باطل را برمیگزیدم
از کثرت نادانانی که همیشه گرد حق میپلکند
و الماس را لجن آلوده میسازند
و درون سرشان
به جای مغز
تعصب است و بس
.
.
.
الماس در عمق تاریک و آلودهی معدن زغال سنگ هم الماس است
و شیشه در پشت ویترین گرانترین مغازههای پاریس و لندن و نیویورک
تنها تکهای شیشه
.
.
.
هدف را گم نکنی!
در مسیر سرگردان نشوی!
اگر تو به رفتنت افتخار نکنی
و با لبخند نگویی (من رفتم)
در راه ماندگان
ماندنشان را با غرور فریاد خواهند کرد
.
.
.
نشستگان خواهند گفت: (بنشین)
رفتگان اما تنها لبخند میزنند
اگر نشستی ریشه خواهی دواند
و برخواستن
کندن میخواهد آنگاه.
گامهایت سبک است
پس
برو تا بینهایت
زینهار از نشستن!
.
.
.
دیگر مسافر نیستی؟
ساکن شدهای؟
نگاه کن هنوز قلبت برای هجرت میتپد
برای رفتن
بشکن حصار چون همه بودنها
تا بنگری درون روانت را
.
.
.
میدانی؟
در ماندن
درماندن است
دررفتن از درماندگی
در رفتن
.
.
.
گامهایت چسبیده؟
این کفشهای توست
نه گامهایت
رهایشان کن
آزاد خواهی شد
.
.
.
رسم سفر فراموشت شده؟
نگران نشو
کولهات را ببند
و هر روز صبح
لباس سفر بپوش
کلاهت را بر سر بگذار
و منتظر باش
روزی میآید
که مسافری دستانت را خواهد گرفت
یا رسم سفر دوباره یادت میآید
راستی
یادم رفت بگویم
هر روز صبح بند کفشهایت را محکم ببند
.
.
.
وقتی راهی قله هستی
چه باک از سخرهی چشمه نشینان؟
.
.
.
وقتی حق قدرت یافت گردش را میگیرند
نه به دلیل حق بودنش
به سبب قدرتش
و وای اگر حق
خود را نپیراید
از حق نمایان
.
.
.
وقت انقلاب است
آنها توان ندارند
که انقلاب
مردم میخواهد
نه ماردم
نوبت سهبارهی انقلاب ماست
نه با چوب و چماق
با شعر و گلاب
انقلاب وجین
تا حذف هرزی
و این باز
ایستادن میخواهد
در مقابل تیر
و مقاومت
در برابر زخم
نه از گلوله
که از زبان
.
.
.
وقتی عقاب روی شاخه است
مگس بر منقار و چنگالش مینشیند
عقاب
در آسمان عقاب است
.
.
.
وقتی شیر خفته
روباه لاف میزند که سلطان جنگلم
دوام سلطنتش؟
یک غرش شیر
.
.
.
باز نیاز است مسلمان شویم
نه از جنس کنج صومعه ها
از جنس سلمان و اباذرها
که باید همیشه در حال انقلاب بود
و گرنه خواهیم پژمرد
و خواهیم پوسید
از درون موریانه زده خواهیم شد
و آنگاه سوراخها به بیرون سر باز میکند
که چیزی باقی نمانده
در اندرون
جز گردی
یادگار گذشتهها
.
.
.
راهش چیست؟
همیشه خود را اقلیت بدانیم
و در معرض نابودی
حتی وقتی که اکثریتیم
و حاکم
مثال؟
راه دور نروم
نگاهی به ترکیه بیندازید
اصلا نزدیکتر
نگاهی به خودمان بیندازید
قبل از آنکه زیر کرسی تنآسایی لم بدهیم
و گمان کنیم اینجا بهشت است
تا خوابمان نبرده برخیزیم.
.
.
.
به چیدن گرم نشویم
که علف هرز
تا ریشه در زمین دارد
برگ و بر میرویاند
از ریشهاش بر باید کند
این است انقلاب وجین
سلام هر چند که این جمله« حق حق است حتی اگر پیروانش کم باشند» برخلاف دموکراسی است ولی حقیقتی غیر قابل انکار باید در خود دموکراسی یا تعریف ان تجدید نظر کرد
سلام برا مسج دادم جواب ندادی از دست من ناراحتی؟
بدم این خابالودو اینامورد داره ها
باز نیاز است مسلمان شویم
نه از جنس کنج صومعه ها
از جنس سلمان و اباذرها
که باید همیشه در حال انقلاب بود
و گرنه خواهیم پژمرد
و خواهیم پوسید
از درون موریانه زده خواهیم شد
و آنگاه سوراخها به بیرون سر باز میکند
که چیزی باقی نمانده
در اندرون
جز گردی
یادگار گذشتهها
دوست دارم اینجا روو و و و و وو
راستی بهتر از قبل شدی
سلام. اقلیم ِ قلمتان سرسبز و دور از آنچه نبایست و هماره چنین که کنون همیشه بماناد که چه خوب و شگرف مثل ِ نسیم است و به گاه ضرورت چون باد می برد آنچه ببایست با دل ِ محکم و استوار اما شاد و امیدمند ... بندهایتان بریده باد همه یکجا و رها بشوید همیشه، شوق زده ذوق چشیده و آزاد ... مهدی
سلام
به خواب رفتن راحت تر از بیداریست همان طور که نیندیشیدن.
با مطالبی که خوندم از وبت برات سنگین نیست.
گاه به جای موشکافی فقط باید در واژه ها گم شد.
خوشحالم کردی
موفق باشی