ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
گفته بودم زمانیکه توی مزرعه وارونه بودم فکر میکردم یکی از بزرگترین خدمات چوپان مهربون کوتاه کردن پشمهای ما است؟
احتمالا گفته باشم.
اون موفع به اخلاص همه چوپانهای مهربون رشک میبردم.
اینکه چطور بدون دریافت مزد
و حتی کوچکترین توقع مادی
فقط و فقط به خاطر نجات جون ما
اون همه زحمت و مشقت کوتاه کردن پشمهایمان را متحمل میشوند.
اینکه اونقدر برای سلامت و امنیت ما ارزش قائلند
که بیمحلی و لجبازی و ناآگاهی و حتی بع بع از سر دشناممون
اونا رو از انجام وظیفه و خدمت خالصانه به ما منصرف نمیکنه.
با تمام وجود آرزو میکردم
روزی اونقدر رشد کنم
اونقدر به کمال برسم
و اونقدر وارسته بشم
که مثل اونا تنها و تنها به انجام درست وظایف خودم فکر کنم.
نه برخوردهای نادرست جاهلان
و نه دشمنی دشمنان
مرا از انجام تکلیف بیمزد و منت بازنداره.
و با مهربونی برای دوستان نادان
و حتی دشمنان خود نیز
بهترینها رو فراهم کنم.
همیشه خدا رو سپاس میگفتم که چنین موجودات نیکویی رو آفریده
و اونا رو نوکران ما قرار داده.
خدمتکارانی که همه وجودشان رو وقف بندگان برگزیده خدا کرده بودند
و آنچنان دوست داشتنی بودند
که لحظهای بی چوپان برایم معنا نداشت.
الآن که فکر میکنم...
بـــــــــــــــــع بــــــــــــــع
فعلا باید برم
ممکنه اینجا توی این گلها گیر کنم
آخه دارم آروم آروم فرو میرم
و اگه شب اینجا باشم
کارم تمومه
تا بعد
بع بع
اومدی ببعی؟
:-)
بعله