بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

کودک سر راهی

هنوز آلوده ام 

هر چند پاک چون آب 

نافم نیفتاده 

گوشه مستراح مسجد 

مادرم مرا رها کرد و رفت 

تنها آغوش سرنوشت به رویم باز است 

و انگشتی  

که تنها برای یکبار 

به جای سینه مکیدم 

و طعم آب قند میداد  

برای همیشه  

سلام پرورشگاه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد