ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ننوشته ام
نه که چیزی نباشد
حسی نبوده برای نوشتن
از درختانی که آنچنان در هوس بهار می سوزند
که رنگ رخساره شان سرخ است
سر شاخه هاشان برآمده
و تن پوششان به در آمده
و منی
که در رفتن و ماندن مردد است
و پرستوهایی که می آیند
تا بیدها باز هم یادشان نرود زودتر بهار شوند
کنکاش افقهای دور کویر زندگی زیر نور یک شب تاب
شمارش ستاره هایی که هرگز نمی دیدم
و ماهی که لبانم را بوسه می دهد
درسهایی که با عشق می خوانم
افتخار به گذشته ای که دور ریختیم و ریختند
نه در کنج موزه و نگارخانه
در متن روح و تن
و نفرت از آنچه ار فرق سر تا پنجه پایمان را بدان آلودند
نه در سخن
و زخمه هایی گاه
آتش میان هیزم تر
قلبی که قلاده بر گردنش زده ام
و خوکهای وحشی آزاد
ِآینده پیداست
آری با همان کرم کوچک
و روشن است
به خط سپید افق
قاصد و قراول سپاه نور
راهی همانجا می شوم
کوههای پر از برف انتهای دشت کویر
هر چند راه ناپیدا
مقصد نمایان است
و مقصود معهود
بستم کمر همت و اینک یاعلی
زیبا بود ..
آفرین دوست عزیز ..