ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
می خواهمت
تنها میان قامت خویش
شاید که مرحم یابد این صد پاره ی ریش
می خواهمت
ای نازنین
ای یار دیرین
آتش جهان بار دگر زان قلب سنگین
باشد که از نرمی چندان
لطف چندین
فرهاد بنهد تیشه گیرد دست شیرین
سلام عزیزم...
شعر زیبایی بود که بخاطر حالی که الان دارم بیشتر به دلم نشست...
می خواهمت
تنها میان قامت خویش ...
دلم بدجوری گرفته........
سلام عزیزم...
شعر زیبایی بود که بخاطر حالی که الان دارم بیشتر به دلم نشست...
می خواهمت
تنها میان قامت خویش ...
دلم بدجوری گرفته........
با گریه های یکریز
یکریز
مثل ثانیه های گریز
با روزهای ریخته
در پی باد
با هفته های رفته
با فصل های سوخته
با سال های سخت
رفتیم و
سوختیم و
فرو ریختیم
با اعتماد خاطره ای در یاد
اما
آن اتفاق ساده نیفتاد . . .
خیلی زیبا بود مثل همیشه.
ساعت دیواری..تو به یادت داری؟!
آنچه را رفت ز یادم و دگر بازنگشت؟!
آنچه از روح من آرام و بتدریج پرید...
آنهمه سادگی و عشق و صداقت که شکست؟؟!!
تو بگو من ز چه اینگونه شدم؟!
سلام عزیزم... امیدوار بودم آپ کرده باشی...خب نظرمو قبلاْ به این شعر قشنگت دادم... منتظر آپ جدیدتم..
خوشحال میشم بازم بیای پیشم...
دوست تو : آلفا