بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

کاش از لغتنامه وجودم خط خورد

وقتی در میان تکه های گوشت ردپای تن خاطره را میگذاری
و پاها می رود اما ردپاها هرگز
آرزو می کنی
کاش هرگز ...

وقتی یکی می شوی
هرگز فکر پس از آن مباش
آنگاه که باز باید دوتا شد
تا بودنت را خراب کنی با
کاش هرگز ...

آنگاه که قلبها مماسند
سینه ها در تماس
میندیش از فردا
شاید فردایی نباشد

احمقانه است اما
دم را غنیمت شمار

کاش انسانها ستارگانی تنها در آسمان بودند
و آنگاه هر ستاره
ستاره خود را می جست
بی تعلق
بی اجازه
بی بند

اکنون بلور را از سرتا پا خواهم نوشید
پس بی خیال ستاره ها
اما کاش می توانستم در جیبم داشته باشمش
یا کاش هرگز ...

می خواهم قضا را بخورم
قدر را بنوشم
شاید رضا شدم

پس
کاش از لغتنامه وجودم خط خورد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد