میبینی گلم؟
باران میبارد
در تابستان باران میبارد
بر این مردم نادان باران میبارد
در این شهر پر حیوان باران میبارد
میانه ی گرمای بی امان باران میبارد
یاد باران بخیر
یاد یاران بخیر
دیروز بر سر در نمایشخانه ای که خاطره ای تلخ از آن دارم روز سوم را روز شوم خواندم
راستی ما چقدر ماما کردیم؟
راستی من چند منم؟
آزادی چه مفهوم مزخرفی است
وقتی در کنارش استبداد نباشد
آی دیکتاتورها قدم رنجه ای
زیر باران پیش آیید
چه جالب است که آزادی را دیکتاتورها معنی میکنند
و زندگی را قاتلان
این منم که میخواهم معنی زندگی را بدانم؟
زندگی حفره ایست تاریک و گرم
که از آن آمده ایم
و بدان مشغولیم
سلام
همین دیگه
سلام !