زندگی را آنگاه بدرود خواهم گفت
که تیغی تیز رگم را ببرد در حمام فین
یا شمشیری آخته فرود آید از پشت سرم را
آنگاه که تیری سوزان بشکافد قلبم را
یا از دست دوستی بنوشم جامی زهر
و سرخ سرخ خواهم شد یا سبز سبز
درختی خواهم شد کنار جویی
یا رودی میان کوهسار
عشقی آتشین در قلبی
یا قلبی تپنده در سینه ای
فریادی در گلویی برای آزادی
یا خونی در رگی برای جوشش
و خواهم ریخت بر کویر تفته
دوباره و دوباره