زندگی آن است که می آید اما هرگز نمی رود حتی اگر رفته باشد
زندگی جایی است که ناگهان زادگاه اجدادیت می شود بی آنکه پیشتر آنجا رفته باشی
زندگی قدم زدن میان خاطرات خوش گذشته است و نقش بستن لبخند گوشه لبت
یا میان اندوه گذشته و دوباره گریستن
زندگی نشستن دوباره و دوباره بر نیمکت گوشه پارک است
آخرین ایستگاه دنیا
و لمس لحظه ها
و لمس تویی که نیستی
بی هیچ واهمه یی
زندگی گشتن دنبال اردکهایی است که تو نانشان داده ای
گلهایی که نازشان کرده ای
قاصدکهایی که آرزوهایت را در گوششان گفته ای
و چرخ فلکی که در آن شاد بوده ای
و غمناک
زندگی همان مرد کارتن خوابی است
که من از سرما میلرزیدم با انبوه لباس
و او آرام خوابیده بود و باران تمام وجودش را خیسانده بود
زندگی آن از شهرستان آمده ایست که باید برود جلوی راه آهن بخوابد
تا جیبش را خالی کنند
و آن سربازی که ناچار است تو را براند از خیابانها
و میگوید: حالا برو ، ما که رفتیم برگرد
جواب سوالات« تبیان» و «آفتاب» و «درسهایی از قرآن» و« از تو می پرسند » و « سینما گلخانه» و.....
http://nasimekavir.blogfa.com/
علیک سلام
ولی من می گویم زندگی آمدن ؛ عاشق شدن و رفتن است .
به دیگر چیزها نمی شود بیشتر توجه کرد . زیرا همه در همین یک جمله اند . باشد که روزگاری مردمی عاشق شوند .