بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

زندگیواره ۹

زندگی تحفه سرخیست از آنسوی خدا
که در آن قلب سپیدی پیداست
و به ما میگوید
بنگر منرا خوب
که دلم هدیه زیبای خداست
و سفید است سپید
کاش قلب همۀ انسانها
همچو یاقوت دلش پیدا بود
و در او میدیدی
آنچه میسوزاند
و آنچه میسوزانی
تو کنون گوش بدار
این پیامیست ز اعماق زمین
این سخنهاست ز رگهای حیات
این نسیمیست ز سوی سهراب
این امیدیست به یک عشق لطیف
این همان های دهان من و توست
این همان اشک روان تو و ماست
کاش قلب همۀ انسانها
چون دل سرخ انار
همچو یاقوت دلش پیدا بود

-------------------------------------

ترمینال ٬ ۱۴ ٬ نیمکت

راستی روی خاطراتمان را با سیاهی میپوشانند

جای قدمهایمان را

نظرات 4 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 24 مرداد 1386 ساعت 03:01 ب.ظ http://www.diarymahdi.blogsky.com

سلا عزیز
خسته نباشی
وبلاگ جالبیه
خوشحال میشم بهم سر بزنی
فعلا

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 مرداد 1386 ساعت 08:34 ب.ظ

همه چیز خاطره است .
همه چیز
من فراموشی موضعی دارم !

پریسا دوشنبه 29 مرداد 1386 ساعت 07:12 ب.ظ http://fesgheli500.persianblog.ir

سلام
من اپم
یه سر بزن

[ بدون نام ] یکشنبه 1 مهر 1386 ساعت 11:26 ب.ظ

من که به اندازه کافی از انسان ها اون چه باید می دیدم دیدم .دیگه این روزها .این روزها که به سوی اون آینده می رن فقط آرزو می کنم که با سلول ها و مولکول ها باشم . دور از هیا هوی پوچ آدم ها .دور از دلهایی که از هر راهی که می ری ازت حجاب می گیرن تا بیشتر نزدیک نشی .تا مبادا بشناسی شون . تا مبادا . تا مبادا.تا مبادا.من که دیگه رنگ دل ها برام مهم نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد