بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

تولدت مبارک - شازده کوچولو

روزی تو آمدی ٬ روزی که متولد شدی .

آنروز خیلی ها خندیدند شاید من هم .

امروز اما من متولد شده ام ٬ نمیدانم تو میخندی ؟

تولدم به خاطر توست .

تولدت مبارک .

 


کتاب شاهزاده کوچولو . امروز خواندم و کاش زودتر از این بود . به پیشنهاد دوستی و قولی که داده بودم آنرا گرفتم از کتابخانه و خواندم . ابتدای کتاب ، آنجا که خصوصیات بزرگترها را میگفت مرا به وجد آورد ؛ میان کتاب گویی زبان حال من بود ، همان حرفهایی که میزنم ؛ و انتهای کتاب بغض گلویم را گرفت . تنها کتابی که از کتابخانه گرفتم و از همانجا خواندم و خواندم تا انتها ، حتی چند بار نزدیک بود به درختان برخورد کنم . هنوز دوساعتی از گرفتن کتاب نگذشته بود که آنرا تمام خواندم و فکر و فکر و فکر. خوب شد آنرا خواندم ، کاش زودتر بود ، فردا بار دیگر آنرا خواهم خواند و کتابی دیگر . اما این کتابی متفاوت است با همه آنچه تا کنون خوانده ام و لابد است چون آنرا کتاب قرن نامیده اند ، کتابی که پس از انجیل پر خواننده ترین کتاب دنیا بوده است . نمیدانم من شازده کوچولویم ، روباه یا آن دوست زمینی اما مطمئنم که یکی از اینهایم . و تو هم یکی دیگر . این همان زندگیست ؛ بخوان بار دیگر بخوان . راستی این سفرنامه مشهد هم هرچی تایپ میکنم تموم نمیشه ، اما سعیم را میکنم .

باز هم تنهایی

وقتی فکر میکنی همه چیز بر وفق مراد است . وقتی دیگر کسی را داری تا برایش از ناگفته هایت بگویی . وقتی خوشحالی و وقتی غمی نداری .


ناگهان بادی وزید . ناگهان جهان سیاه شد . باد تو را برد .


دیگر کسی نیست .


باز تنهایی.


باز و تا همیشه .


بگو نه .