ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
میخواستم تا ابد ننویسم ٬ تو گفتی بنویس . میخواستم دیگه ننویسم تا وقتی از سفر سرنوشت برگردم اما امروز یه اتفاق متفاوت افتاد که باید مینوشتم و تازه من که هنوز نرفته ام پس میتونم هنوز بنویسم .
امروز کتاب و نامه تو رو که گم کرده بودم ، یادت که هست ؟ یا اینها هم فراموشت شد ؟ پیدایشان کردم . مجبور شدم برم چند ساعت بشینم دم دروازه تهرون تا بلکه اون ماشینی که اونشب منو آورد پیدا کنم ، هزارها ماشین اومد و رفت و از دهها نفر پرسیدم اما بی فایده . میدونی چرا اونا اینقدر واسم مهمند ؟ چون تو به من دادی . میدونی گفتی تا سه نشه بازی نشه ، حالا سه تایی من کامل شد ، سنگ و کتاب و نامه ؛ همون جوری که سه تایی تو کامل شد ، تسبیح و عطر و گردنبند ؛ با این فرق که من اونقدر تو رو دوست دارم که سه تاییت رو تا ابد نگهمیدارم و تو اونقدر از من بدت اومد که اولین کارت دور کردن یادگاریهای من از خودت بود . به هر حال تو گفتی تا سه نشه بازی نشه و حالا سه شده .
بگذریم .
امشب دارم با قطار راهی میشم برم کوهنوردی ، توچال . هم کوهنوردی هم غارنوردی هم کار روی سنگ . راستی میتونی به کوههای شمال شهرتون که نیگا میکنی یادم کنی ٬ فقط نفرینم نکن وگرنه تو روزنامه ی فردا میخونی که یک کوهنورد بر اثر بی احتیاطی در منطقه توچال مرد .
جایت خیلی خالی خواهد بود ٬ هرچند چند روزیست از زیبایی هم دیگر لذت نمیبرم .
و پس از آن به یک شهر دور میروم بدون یک ریال پول ، میخوام با گدایی زندگی کنم ، با فقر مطلق . باید این نفس را له کنم ، این غرور را ، این خود مطلق انگاری را .
عزیزم دعا کن بتونم عوض بشم ، بشم گل ِ تو ٬ قوی سپید ِ تو ٬ نه این جوجه اردک زشت که هستم ٬ همونطور که تو شازده کوچولوی من هستی .
راستی الآن ـ دقیقا همین الآن ٬ وسط نوشتن این متن ـ اون نظر قشنگت رو خوندم که جون بود تو بدنم و خون تو رگم . از اینجا به قبل مربوط به حس گذشته ی منه . حالا فهمیدم منو بخشیدی اما باید ادب بشه این نفسم که دیگه دل کسی رو نشکونه ٬ تنها اینکه دیگه بهم سخت نمیگذره و مدتش رو هم کم میکنم این تنبیه رو . شاید اگه این نظرت نبود حتما میمردم ٬ اما حالا من مسئول دوستی تو هم هستم ٬ مسئول انتظار تو ٬ پس باید زنده بمونم ٬ باید واسه زنده موندنم مبارزه کنم . اینا رو از کتاب زمین انسانهایی که تو به من دادی یاد گرفتم . خودت هم بخونش حتما . من به اصفهان نرسیده تقریبا تمومشو خوندم .
ولی همونطور که گفتی آینده تاریکه ٬ پس اگه زنده موندم منتظرم باش . حتما منو میبینی ٬ فقط دقت کن .
منتظرت می مونم
نمی دونم تو این هوا چه طوری می خواهید کوهنوردی کنید ؟