ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دیروز بود که یکی از دوستای اینترنتیم از من خواست وقتی میرم کوه از طرف اون به یه پرنده سلام برسونم .
گذشت و تو فکرش بودم ؛ عصری داشتم رکاب میزدم و با سرعت تو چارباغ میرفتم که یهو دیدم یه چیزی رو زمین افتاده صاف جلوی تایر چرخم .
فرمونو تابوندمو از کنارش به سرعت رد شدم ؛ چند متری که رد شدم اما تازه فهمیدم که اون یه پرنده بوده .
پس چرا نپرید ؟
دور زدم و برگشتم بالای سرش ، بله حدسم درست بود ، پرنده نمیتونست بپره آخه میدونی خیلی کوچیک بود .
یه جوجه که شاید این اولین تجربه ی پروازش بود و چه تلخ .
بردمش خونه ؛ یه کم آب که بهش دادم میخواست بپره و بره ولی اگه میرفت کلاغا یک ساعت هم بهش فرصت نمیدادند ، واسه همین نگهش داشتم .
به زحمت یه قفس پیدا کردمو گذاشتمش اون تو .
پرنده اما نه غذا میخورد و نه آب ؛ غرور داشت ، گنجشک بود ولی گنچشک باغی ، آزاد و رها و اکنون در بند .
اون موقع بود که بهم گفتن اینا از گرسنگی میمیرن اما اهلی نمیشن ، تو قفس غذا نمیخورن . پرنده یک ساعتی در قفس بود اما هنوز به فکر رهایی ؛ سرش را از لای میله های قفس بیرون میآورد و سعی میکرد فرار کنه ، چندبار حتی گردنش لای میله ها گیر کرد و با زحمت درش آوردم اما دست بردار نبود
چندی از نیمه های شب گذشته بود که پرنده آروم چشماشو بست و خوابید و من هنوز بیدار .
نمیدونم بمونه یا بمیره ولی دوستش دارم .
به اندازه ی آشناییه چند ساعتمون ؛ نه انگار سالهاست که میشناسمش .
اما من نه از سر کلاس براش بوسه میفرستم و نه باهاش درد دل میکنم ، اما دوستش دارم .
از صبح تا حالا حتی وقت نکردم بهش سر بزنم ، اما دوستش دارم ، به همه ی زیباییش قسم .
و سلام ، سلام تو را هم به او نرسوندم آخه هنوز حتی تحویلم هم نمیگیره ؛ هنوز شاکیه که گرفتمش ، فکر میکنه من یه آدمه ظالمم .
صبر کن ؛ نگو بد قولم ؛ صبر کن دیگه ؛ بذار حرفمو تموم کنم .
قول میدم در اولین فرصت سلامتو بهش برسونم ، اولین دفعه ای که تحویلم گرفت میگم که بهش سلام رسوندی .
قول میدم ؛ قول میدم و قسم میخورم .
به دوستیمون وبه دیوونگیمون ؛ دیوونگیه تو دیوونگیه من .
راستی کاشکی از من چیزه دیگه ای میخواستی ، چون انگار خدا خیلی هواتو داره ؛ مثلا چه خوب میشد اگه میخواستی که ....
یه بار من با یه بل بل ایکارو کردم . مرد
سلام
این طوری هیچ وقت سلام من رو نمی تونی به اون برسونی
۹۹٪ اون آزاد می شه ولی نه از قفس بلکه از رندگی .
اگه لونه گنجشکی اون حوالی سراغ داری ببرش بگذارش اون تو . اگه می تونی واگر نه یه کم آب قند درست کن بهش بده .
بعد هم اگه تونستی ببرش با قفس بگذار یه جایی که گنجشک ها زیاد میایند . ازش فاصله بگیر بگذار اون ها بهش غذا بدهند .
اگه نتونستی فقط از طرف من بوسش کن و بگو که زیاد این دردش طول نمی کشه