بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

به پرنده سلام برسون

دیروز بود که یکی از دوستای اینترنتیم از من خواست وقتی میرم کوه از طرف اون به یه پرنده سلام برسونم .


گذشت و تو فکرش بودم ؛ عصری داشتم رکاب میزدم و با سرعت تو چارباغ میرفتم که یهو دیدم یه چیزی رو زمین افتاده صاف جلوی تایر چرخم .
فرمونو تابوندمو از کنارش به سرعت رد شدم ؛ چند متری که رد شدم اما تازه فهمیدم که اون یه پرنده بوده .
پس چرا نپرید ؟
دور زدم و برگشتم بالای سرش ، بله حدسم درست بود ، پرنده نمیتونست بپره آخه میدونی خیلی کوچیک بود .
یه جوجه که شاید این اولین تجربه ی پروازش بود و چه تلخ .


بردمش خونه ؛ یه کم آب که بهش دادم میخواست بپره و بره ولی اگه میرفت کلاغا یک ساعت هم بهش فرصت نمیدادند ، واسه همین نگهش داشتم .
به زحمت یه قفس پیدا کردمو گذاشتمش اون تو .
پرنده اما نه غذا میخورد و نه آب ؛ غرور داشت ، گنجشک بود ولی گنچشک باغی ، آزاد و رها و اکنون در بند .
اون موقع بود که بهم گفتن اینا از گرسنگی میمیرن اما اهلی نمیشن ، تو قفس غذا نمیخورن . پرنده یک ساعتی در قفس بود اما هنوز به فکر رهایی ؛ سرش را از لای میله های قفس بیرون میآورد و سعی میکرد فرار کنه ، چندبار حتی گردنش لای میله ها گیر کرد و با زحمت درش آوردم اما دست بردار نبود
چندی از نیمه های شب گذشته بود که پرنده آروم چشماشو بست و خوابید و من هنوز بیدار .


نمیدونم بمونه یا بمیره ولی دوستش دارم .
به اندازه ی آشناییه چند ساعتمون ؛ نه انگار سالهاست که میشناسمش .
اما من نه از سر کلاس براش بوسه میفرستم و نه باهاش درد دل میکنم ، اما دوستش دارم .
از صبح تا حالا حتی وقت نکردم بهش سر بزنم ، اما دوستش دارم ، به همه ی زیباییش قسم  .
و سلام ، سلام تو را هم به او نرسوندم آخه هنوز حتی تحویلم هم نمیگیره ؛ هنوز شاکیه که گرفتمش ، فکر میکنه من یه آدمه ظالمم .
صبر کن ؛ نگو بد قولم ؛ صبر کن دیگه ؛ بذار حرفمو تموم کنم .
قول میدم در اولین فرصت سلامتو بهش برسونم ، اولین دفعه ای که تحویلم گرفت میگم که بهش سلام رسوندی .
قول میدم ؛ قول میدم و قسم میخورم .
به دوستیمون وبه دیوونگیمون ؛ دیوونگیه تو دیوونگیه من .
راستی کاشکی از من چیزه دیگه ای میخواستی ، چون انگار خدا خیلی هواتو داره ؛ مثلا چه خوب میشد اگه میخواستی که ....

نظرات 2 + ارسال نظر
امیر کینگ دوشنبه 5 تیر 1385 ساعت 12:08 ق.ظ

یه بار من با یه بل بل ایکارو کردم . مرد

[ بدون نام ] دوشنبه 5 تیر 1385 ساعت 07:46 ق.ظ

سلام
این طوری هیچ وقت سلام من رو نمی تونی به اون برسونی
۹۹٪ اون آزاد می شه ولی نه از قفس بلکه از رندگی .
اگه لونه گنجشکی اون حوالی سراغ داری ببرش بگذارش اون تو . اگه می تونی واگر نه یه کم آب قند درست کن بهش بده .
بعد هم اگه تونستی ببرش با قفس بگذار یه جایی که گنجشک ها زیاد میایند . ازش فاصله بگیر بگذار اون ها بهش غذا بدهند .
اگه نتونستی فقط از طرف من بوسش کن و بگو که زیاد این دردش طول نمی کشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد