بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

انتظار

یکی که خیلی دوستش دارم از من خواسته بود یه بار که رفتم کوه سلامشو به یه پرنده برسونم .

آخه اونم مثه من دیوونه است .

حالا یه جریانی پیش اومد که میخوام اینجا بنویسم و اون و شما بخونین اما فعلا وقت ندارم و شما و اون باید یه کم صبر کنین .

بد دردیه انتظار و صبر

حالا یه کم بکش

من سر قولم هستم همین امروز برات مینویسم

نظرات 1 + ارسال نظر
همون دیوونه یکشنبه 4 تیر 1385 ساعت 06:06 ب.ظ

حالا دیگه ما که جز صبر کردن کاری نمی تونیم بکنیم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد