بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

جنون فصلی

مرا ببخشایید اگر ، اصلا ً دست خودم نیست .
مرا ببخشایید اگر ، آخر نمیتوانم نگویم و اگر اینجا هم نگویم پس کجا ؟
مرا ببخشایید اگر ، رهایش کن .

دوستان میگویند : چه با حال ، مثه دخترا .
بعضیاشون : جمع کن این مسخره بازیا رو .
یا ، یا ، یا چیزهای دیگر اما ، از اختیارم خارج است این .
نمیدانم شاید چون متولد فروردینم ، یا حساسیتی فصلیست ، اما هر چه هست دوستش دارم ، با همه وجود .
لوس است ، بی مزه ، یخ ، اینها برای توست ولی ،
منم که باید دوستش داشته باشم ، که دارم .
برای من زندگیست و عشق .
همه چیز و هستم .

در هر صورت ، واقعیت این است که بهار برایم حسی میآورد که به دیوانگی میماند اما آن نیست .
تو اگر راحتی اما اسمش را بگذار جنون ، جنون فصلی ، جنون بهاری .

اینها را از آنروی گفتم که شاید قلمم « شکسته بادا » کمی عوض شود و ....
اما هرچند قلم بگردد ، دست همان است .
... و زود تمام میشود و میرود ، تا کنون که اینگونه بوده ، پس ، از من مرنجید و کمی تحملم کنید اگر به مزاقتان خوش نیامد .

مرا ببخشایید 

نظرات 1 + ارسال نظر
غزلک سه‌شنبه 7 مهر 1388 ساعت 11:29 ق.ظ

همون بهتر که هویتت گوسفندی باشه
چون اونجوری خیلی قابل فهمتری
;-))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد