ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
وقتی رو یه تیکه سنگ ٬ کنار آتیش نشستی و پشت دادی به کوه .
وقتی آروم و بی خیال ٬ قاشق ٬ قاشق ٬ غذاتو میخوری .
وقتی یه فنجون چای داغ نوش جون میکنی .
وقتی با چاقوی کمریت روی یه تیکه چوب خشک ٬کنده کاری میکنی .
یا وقتی قلم به دست گرفتی و داری مینویسی ......
آره ٬ اونجاییکه فقط خودتی و خدات و طبیعت .
و صدا فقط صدای شرشر آب چشمه است .
اونجاس که تازه حس میکنی انسانی ٬ وجود داری ٬ هستی .
نمیدونم کی یا چی زندگی رو از ما گرفته ٬ بودن رو .
شیطون ؟ پیشرفت ؟ صنعت ؟ ماشینی شدن ؟ زندگی شهری ؟ یا ......
اما نه ٬ انسان خود ٬ زندگی را از خودش دریغ کرده .
خودش خواسته که نباشه .
حرومت
تو چه لحظه هایی رو تجربه کرده
من هم دلم خواست
الان میدونی من کجام؟
توی یه باکس فرو رفتم و دارم میگندم
میخوام جیغ بکشم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!