بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

پری پیکر نا یار

شنیدم که بر لحن خنیاگری

به رقص اندر آمد پری پیکری

ز دلهای شوریده پیرامنش

گرفت آتش شمع در دامنش

پراگنده خاطر شد و خشمناک

یکی گفتش از دوستداران، چه باک؟

تو را آتش ای یار دامن بسوخت

مرا خود به یک‌باره خرمن بسوخت

اگر یاری از خویشتن دم مزن

که شرک است با یار و با خویشتن


بوستان (سعدی نامه) باب سوم (در عشق و شور و مستی)، حکایت دوم

نظرات 1 + ارسال نظر
معصوم دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 01:24 ب.ظ http://www.escape1981.blogsky.com

آقای سعدی هستند دیگه زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد