-
کوه در خانه
چهارشنبه 29 مهر 1388 09:58
چند روزیه توی اتاق چادر زدم و داخل کیسه خواب میخوابم کیسه خوابی که هنوز لکههایی روش هست از خاطرات گذشته حالا که نشده برم کوه کوه رو آوردم تو خونه!
-
دوچرخهای برای سایکل و سوار بر چیز بودن
سهشنبه 28 مهر 1388 23:50
هنوز درست متوجه نشدم ما آدما چرا وقتی سوار چیزی میشیم دیگه مراعات دیگران رو نمیکنیم. دیگران کیان؟ اول از همه همون چیزی که سوارشیم بعد کسایی که نمیتونن سوار اون چیز بشن اما با حسرت نگاهش میکنن سوم اونایی که سوار نیستن و براشون هم مهم نیست چهارم کسایی که سوار چیز دیگهای هستن چیز چیه؟ خودرو موتور آدم قدرت افکار...
-
مغز خونی
سهشنبه 28 مهر 1388 00:13
امروز صبح که از خونه زدم بیرون دم کوچه یه کلاغ دیدم که مرده بود تایر ماشین درست از وسط بدنش رد شده بود و مغزش رو له کرده بود یا کلاغها بیاحتیاط شدن یا ماشینها! به دوچرخه پا میزدم که یاد خواب چند شب قبلم افتادم خواب دیدم که بهم گفتن یه جا تصادف یا دعوا یا یه چیزی توی این مایهها اتفاق افتاده من حدس زدم - ناخودآگاه -...
-
نمینویسم
دوشنبه 20 مهر 1388 21:41
خیلی چیزها هست برای نوشتن اما چیزهای بسیار دیگری برای ننوشتن و این چیزهای بسیار دیگر نمیگذارند بنویسم پس نمینویسم
-
کافه چی؟؟؟
دوشنبه 13 مهر 1388 14:29
جالب نیست که نشسته باشی توی کافه تریا و روی رسید پولت (کافه روژان) رو بخونی (کافه واژن)؟
-
پاسخ سؤال الاغ (سرزمین وارونه۴)
دوشنبه 6 مهر 1388 12:49
بـــــع بــــــــع خیلی خوشحالم که فبل از اینکه بارون همه چیز رو بشوره یکی از اینجا رد شده و گفته چی میخواد از تجربیات من بدونه. خیلی دوست داشتم اونی که از من سؤال میپرسه تو باشی اما یه الاغ بوده و چندتایی سؤال پرسیده که البته با اینکه مستقیم راجع به مزرعه وارونه و زندگی قبلی من نیست اما بیربط به تجربیات قبل و بعد...
-
تفاوتهای زبانی (سرزمین وارونه۳)
دوشنبه 6 مهر 1388 11:18
وقتی میآم اینجا و میخوام راجع به زندگی گذشتهام بنویسم همه چیز به هم میریزه. نمیتونم تصمیم بگیرم راجع به کدوم قسمت از مزرعه وارونه بگم. خاطرات و افکار مختلف به مغزم هجوم میآره و مگه مغز کوچیک یه رأس گوسفند چقدر گنجایش و ظرفیت داره؟ تازه اینجا هم که زیاد نمیشه فکر کرد چون باید سریع بنویسم و فرار کنم. اگه قبل از...
-
خدمت خالصانه چوپانها (سرزمین وارونه۲)
یکشنبه 5 مهر 1388 12:06
گفته بودم زمانیکه توی مزرعه وارونه بودم فکر میکردم یکی از بزرگترین خدمات چوپان مهربون کوتاه کردن پشمهای ما است؟ احتمالا گفته باشم. اون موفع به اخلاص همه چوپانهای مهربون رشک میبردم. اینکه چطور بدون دریافت مزد و حتی کوچکترین توقع مادی فقط و فقط به خاطر نجات جون ما اون همه زحمت و مشقت کوتاه کردن پشمهایمان را متحمل...
-
آرامتر از دریاچه آبی میان جنگل
شنبه 28 شهریور 1388 19:46
گاهی یک جمله ساده و کوچک حتی چیزی که خودت میدانی آرامت میکند آرامتر از دریاچه آبی میان جنگل در یک روز بهاری که آفتاب وسط آسمان میدرخشد خدایا ممنون
-
درست مثل فصل چیدن پشمها (سرزمین وارونه۱)
جمعه 27 شهریور 1388 14:25
خیلی گذشته از وقتی که توی مزرعه وارونه بودم اون موقع گوسفند خوب بودم الآن گوسفند فراری اون موقع شبها توی آغل گرم و نرم بودم حالا باید زمستون و تابستون زیر سقف آسمون بخوابم اونجا هیچ درنده ای نبود -این رو بعدها فهمیدم- البته شاید به جز چوپان مهربون اینجا ولی هر لحظه باید مراقب باشم گرگی چیزی نخوردم با همه این تفاوتهای...
-
آتشفشان
جمعه 20 شهریور 1388 16:59
رها کنم؟ عزیز من زبانم ارچه الکن است دلم غنی است ز واژه های عاشقی ولی پرم ز دغدغه ز اضطراب عهدهای پوچ حرفهای ژاژ ز مردی برون و پستی درون ز آنکه بگسلم ز آنکه بشکنم تو رنج هجر می کشی کنون و سرخ گشته ای میان آتش فراق چه لذتیست درد اشتیاق که شادی است و غم و خاطرات ولیک حس نمی کنی گدازه های قلب من که جاری است در تمام هستیم...
-
عشق آتشین
دوشنبه 16 شهریور 1388 22:35
امشب با تو خواهم خوابید؟ شماره ات چند بود؟ خانم شماره ۷۰؟ عزیز دلم بدون تو خواهم مرد. عشق تو سراپای وجودم را فراگرفته است. تو همه وجود منی. منی. این موقع شب تنها برمی گردی؟ چند روز دیگر دوباره نوبت تو می شود عشق ناب من؟ دو ماه و ده روز؟ تا آن زمان در آتش فراغت خواهم سوخت.
-
استخاره
دوشنبه 16 شهریور 1388 06:24
سختیها و مشکلات در برابر آنچه به دست می آوری هیچ است. کمتر موردی را اینگونه می توان یافت. اقدام کنید.
-
خیاط سرنوشت
یکشنبه 15 شهریور 1388 01:09
خودت ببر خودت بدوز لطفا اندازه باشد البته همیشه بوده فقط زودتر اگر امکان دارد
-
یادگارها
شنبه 14 شهریور 1388 07:33
میزم را خلوت می کنم همه چیز اینحا هست از دعا تا مجسمه آفریقایی مارمولکی که از بالای نمایشگرم! آویزونه شمع کاسه و نعلبکی عتیقه و اون میله کجی که یادگار یکی از اولین سفرهام با دوچرخه است و پنچری و .... گاهی یادگارها مانع یادها می شوند! و گاهی هستها را رها می کنیم و به یادگارهایشان می چسبیم.
-
کاش
شنبه 14 شهریور 1388 02:11
کاش کاشهایمان کاش نبود
-
نفس شدن
شنبه 14 شهریور 1388 00:44
خوب که فکر می کنم نفس دادن مهم است نفس شدن حتی اگر به سختی نفس بکشی یا سالها باشد که دیگر نفس نمی کشی
-
چهل تکه
جمعه 13 شهریور 1388 13:49
نفس کشیدن سخت نیست نفس دادن سخت است نفس شدن آب نوشیدن آسان است آب دادن چه؟ آب شدن چسباندن کاری ندارد تحول سخت است اگر چهل تکه باشی به گرمی به سردی به گذر روزگاران تکه ها کنده می شود می افتد و تو بازمی گردی به اصل خویش لخت و عور چون روز اول
-
آب و آیینه
پنجشنبه 12 شهریور 1388 01:40
مانند آب شفاف و مانند آینه صادق باش
-
مشخصات مسخره یک انسان مسخره
پنجشنبه 12 شهریور 1388 01:39
علایق و سرگرمیهام: ادبیات٬ طراحی٬ خط٬ سه تار٬ سینما٬ سنگنوردی٬ ماساژ٬ انرژی درمانی٬ عکاسی٬ طبیعت گردی و مطالعه. زمینه های مطالعاتی: شعر٬ رمان٬ هنر٬ علوم باطنی٬ موسیقی٬ ماساژ و ادیان. بهترین کتابها: شازده کوچولو٬ زمین انسانها٬ ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد٬ دیوان حافظ. مهارتها: ماساژ٬ صحبت کردن٬ نوشتن٬ عکاسی٬ جوجیتسو٬...
-
دغدغه هایی از جایی دیگر
پنجشنبه 12 شهریور 1388 01:37
خودخواه بوده ام اما خودستای هرگز نمی دانم چرا بعضی اینقدر نسبت به اینگونه رابطه و خواسته من موضع منفی دارند انسان چشم و گوش بسته ای نبوده و نیستم خیلی از اشتباهات را شخصا تجربه کرده ام و هر چند این را نقطه قوت نمی دانم و از آن پشیمانم اما در میان لجنزاران گناه دریافتم که انسان بدون اعتقاد به ماورا می شود مترسک دریافتم...
-
اگر این عشق نبود٬ من نبودم هرگز
چهارشنبه 11 شهریور 1388 12:01
در جهانی که محبت حرف است و رفاقت بازی در جهانی که سخن از می و عشق صحبت از بی ادبی است و فقط پول شعار همه است هیچ کس راست ندارد به زبان هدف هر حرکت معلوم است که برای زر و زور است همه و تو تنها هستی زندگی ارزش ماندن دارد؟ عشق آنچه در عمق متون کهن است و بهایش ز جهان افزون است گشته یک بازیچه بهر شهوترانی که بدان می خندند...
-
خطای دوست داشتنی
سهشنبه 10 شهریور 1388 20:09
خورشید به چه بزرگی در پیش روست سرخ و نارنجی مگر خطای باصره نیست؟ من از این خطاها دوست می دارم.
-
دل خراب
سهشنبه 10 شهریور 1388 12:46
دل که خراب است که عمران کند؟ شانه بر این زلف پریشان کند ...
-
سلام خدای مهربان کمکم می کنی؟
دوشنبه 9 شهریور 1388 01:04
سلام خدای مهربان منم علی علی که نه همان که می دانی یک سؤال علمی دارم مشکل از پای من است یا گِل؟ البته جواب هم ندادی مهم نیست! مهم بعد از جواب است کمکم می کنی؟ چرا پرسیدم! معلوم بود ممنون سلام خدای مهربان
-
نقطه ی آبی نئونی
پنجشنبه 5 شهریور 1388 03:09
برای نوشتن دیر است دیر زمین پر است از خالیها از عطشهای سیری ناپذیر ستونهای ویران و پنجره های زرین دیر است دیر همین شدیم و همینی را بهترین دانستیم تهی شدیم و شرح بزرگی دادیم ستاره ها چه تند می روند درختان چه ظریف می رقصند کمی آنسوتر کیسه پول لهت نکند که درک می کند؟ برای وطن جان برای پول وطن وسیله که خدا شد خدا وسیله می...
-
دل دریدن نه حرفه ی من و تو است!
دوشنبه 2 شهریور 1388 00:56
من ز چشمان گرگ می ترسم گرگ نه گرگ گرگ انسانی من ز کردار مست می ترسم مستی می نه مست شهوانی راهیم سوی وادی حیرت در پی گنج ناب بی رنجی لیک نشناسم ارزش دُر و زر و نه تمییز لولو از شیشه تا به اشراق گوهری گردم جوهری ده مرا ز اندیشه لنگ لنگان به پای چوبی فکر برسم دشت عافیت سنجی زان فراتر به پای نتوان رفت پس دعا کن دو بال...
-
کاش فرصتی باشد
شنبه 31 مرداد 1388 12:19
به بازیچه مشغولم فارغ از والدین معراج آخر وقت دوستان دشمن کیش کاش فرصتی باشد از برای پروازی
-
لذت ما بودن
چهارشنبه 28 مرداد 1388 23:27
یک لحظه یک ثانیه می تواند وسعتی بیابد بیش از تمام زندگی یک چادر خانه ای شود رویایی تر از همه قصر های عالم یک رود نجواگر راز زندگانی یک گوشه از این جهان می تواند مرکز آن باشد جاییکه من باشم و تو باشی و لذت ما بودن
-
بر تخم خود خوابیده ام
سهشنبه 27 مرداد 1388 21:22
آماده ام من با تمام وجود تمام روح و فکر و تنم تو چطور؟ من خواهشم من آتشم آبم مپاش صبر اندکی برتخم خود خوابیده ام بر ناکجا باریده ام زیرا که عنقا دیده ام