ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
امروز صبح به سرم زد که طلوع آخرین روز سال ۸۴ رو ببینم واسه همینم با هر ضرب و زوری بود لباس تن کردمو زدم بیرون .
به سی و سه پل که رسیدم خورشید به بزرگیه یه سینی بود یا بزرگتر ٬ رفتمو تو یکی از دهنه هاش نشستم و .
نشستم و ٬ فکر کردم و نگاه .
نگاه کردم به طلایی موج صبحگاهی و پولک زری آب ٬ گویی من ثابتمو همه چیز از اطرافم میگذرد حتی سنگها و فکر کردم .
به سالی که گذشت و دهها کار شده و مانده آن ٬ هر چند سالی که گذشت برایم اندوهی نداشت اما ٬ کار بزرگ و مهمی هم نکردم و این یعنی باختن .
و ٬ و دعا کردم ٬ به تو ٬ نه تنها تو ٬ بل هم انسانها ٬ و خواستم آنچه خوب میپنداشتم .
عدالتی بی مرز و سلامتی بی مرض ٬ پیروزیی بی شکست و آزادگیی بی بند و بست و هزارن هزار گفته و نا گفته ی دیگر .
اما باید رفت و ناگزیر میروم .
سال ۸۵ از فردا شروع میشود و ۳۶۵ روز بعد ٬ من باشم یا نه پایان میابد و تو هم .
اما آنچه هست ۳۶۵ روز زمان من و توست که چه کنیم .
بگذریم ٬ منو به خاطره این شرو ورا ببخشید ٬ بعضی وقتا جوٌ میگیردم .
ساله خوبی داشته باشین .
یه عکس هم از چارباغ واستون گرفتم با بهار حال کنین
یه عکسم از خودم
راستی اینم یه فلش بهاری
وقتی رو یه تیکه سنگ ٬ کنار آتیش نشستی و پشت دادی به کوه .
وقتی آروم و بی خیال ٬ قاشق ٬ قاشق ٬ غذاتو میخوری .
وقتی یه فنجون چای داغ نوش جون میکنی .
وقتی با چاقوی کمریت روی یه تیکه چوب خشک ٬کنده کاری میکنی .
یا وقتی قلم به دست گرفتی و داری مینویسی ......
آره ٬ اونجاییکه فقط خودتی و خدات و طبیعت .
و صدا فقط صدای شرشر آب چشمه است .
اونجاس که تازه حس میکنی انسانی ٬ وجود داری ٬ هستی .
نمیدونم کی یا چی زندگی رو از ما گرفته ٬ بودن رو .
شیطون ؟ پیشرفت ؟ صنعت ؟ ماشینی شدن ؟ زندگی شهری ؟ یا ......
اما نه ٬ انسان خود ٬ زندگی را از خودش دریغ کرده .
خودش خواسته که نباشه .
باز هم یک حادثه دیگر باعث غم و اندوه کوهنوردان و طبیعت
گردان شد .
اینبار سقوط سه کوهنورد از اصفهان ( یک مرد و دو زن ) در ارتفاعات دنا ( البته همه اصفهانی نبوده اند ) .
اما به راستی این حوادث چرا و چگونه جان ورزشکاران را میگیرد؟
با کمی دقت میتوان دریافت که اکثر حوادث و اتفاقات ناگوار در عرصه های
مختلف زندگی به عملکرد انسانی وابسته است و به قولی با برنامه ریزی قوی و پیشگیری میتوان از آن جلوگیری کرد .
در عرصه کوهنوردی نیز چنین است و تنها با کمی دقت میتوان دیگر شاهد اینگونه حوادث نبود .
اصل ماجرا اما ریشه در عدم تفکر و برنامه ریزی صحیح دارد .
مسائلی که در این مورد توجه انسان را به خود جلب میکند عبارتست از :
این مشکلات نه تنها در این مورد خاص که در اکثر صعودها و برنامه ها در سراسر کشور به چشم میخورد.
ولی آیا تا کی باید شاهد وقوع دوباره و دوباره ی چنین حوادثی باشیم و هر روز بیش از روز قبل ورزش کوهنوردی در جامعه به عنوان ورزشی مرگ آفرین جلوه نماید ؟
در پایان این حادثه غمبار را به جامعه ورزش و خانواده های داغدار تسلیت عرض مینمایم .