-
گفتار حسینی٬ کردار یزیدی
یکشنبه 8 دی 1387 08:43
چقدر گفتارمان حسینی بود و کردارمان یزیدی به حق کربلا بشکن بت ریا
-
باید درخت بائوبائو را ز ریشه کند.
شنبه 7 دی 1387 02:16
دیروز هم روز اول نبود مثل روزهای پیش و پیشتر باید درخت بائوبائو را ز ریشه کند خدایا کمک کن ریشه کن کنم شاید امروز روز من شود.
-
روز اول
جمعه 6 دی 1387 15:47
همه چیز خوب است جز تو که هرگزی و منی که همیشه
-
کنون تنهای تنهایم
پنجشنبه 5 دی 1387 17:45
هیچکس نیست دو دستان دلم یخ کرده است باز چشمم به همه هستی من بد کرده است
-
مسیر زنگی
پنجشنبه 5 دی 1387 17:41
برخلاف موج که می روی در مسیر آب زندگانیی
-
روز پاک
پنجشنبه 5 دی 1387 17:40
کی است آن فردا که هرگز نیامده است؟
-
گام اول
سهشنبه 3 دی 1387 22:05
اکنون آغاز است آغاز راهی بی پایان این گام اول ممنوع
-
برای سقوط تنها یک قدم کافیست!
سهشنبه 3 دی 1387 21:48
برای سقوط تنها یک قدم کافیست بقیه راه بدون تلاش طی خواهد شد اما چون می خواهی بر فراز آیی اگر هنوز زنده مانده باشی باید قدم به قدم جان کنی و خسته نشوی و به پشت سرت نیز ننگری لیکن مشکل اینجاست که هر از گاهی پای بر سنگ سستی می نهی و باز در قعری . . . گاه گاهی دستگیری می کنند لیک آنقدری که ماند اختیار
-
رنگ دنیا!
دوشنبه 2 دی 1387 13:17
دنیا به رنگ چشمان تو است.
-
می خواهمت تنها میان قامت خویش
دوشنبه 18 آذر 1387 18:37
می خواهمت تنها میان قامت خویش شاید که مرحم یابد این صد پاره ی ریش می خواهمت ای نازنین ای یار دیرین آتش جهان بار دگر زان قلب سنگین باشد که از نرمی چندان لطف چندین فرهاد بنهد تیشه گیرد دست شیرین
-
مرداب ثروت!!!
شنبه 16 آذر 1387 12:19
هر چه فکر می کنم نمی فهمم چطور کسی که چندین میلیارد سرمایه دارد نمی تواند از چهار هزار تومان پول بگذرد آن هم پولی که مال او نیست سهم من است. ثروت شعور را می گنداند؟ یا نفهمی ها وقتی به ثروت می رسند رشد می کنند؟ دیشب همسایه کناری پارتی داشت همه مست و پاتیل و صدای جیغ ها و فریاد ها یا رب مباد گدا معتبر شود گر معتبر شود...
-
فراموشکده
سهشنبه 12 آذر 1387 00:18
از فراموش زمان آمده ایم به فراموش مکان رهپوییم در میان دو فراموشی ما بی سبب یاد چرا می جوییم؟
-
فصل لختی
سهشنبه 12 آذر 1387 00:15
فصل لختی رسید باز اما مردمان غافل از دل خویشند هرچه برگ از درخت می ریزد جامه ها بیشتر به خود پیچند ...
-
دلم یار جانی هوس کرده است!!!
دوشنبه 11 آذر 1387 01:34
خدایا دلم خانه شر شده تمام وجودم مکدر شده چو ابری که مشتاق باریدن است هوای دو چشمان من تر شده دلم یار جانی هوس کرده است
-
یکی شو
شنبه 9 آذر 1387 21:38
دلم فریاد می زند: یکی شو عقلم سکوت کرده شکمم آواز سر داده کمی پایینتر غوغاست.
-
سه تار می زنم
جمعه 8 آذر 1387 16:03
سه تار می زنم آسمان نیمه ابری سرخ و نارنجی در کنار نهر باد نرمی برگها خش و خش و خش زیر پا سپیدار و چنار و بید دوباره زندگی دمید
-
پل جنبشها
دوشنبه 4 آذر 1387 16:30
گاهی به یاد آن پل تنهایی می افتم که دوتایی با هم روی آن می جنبیدیم تا خیس شویم دلم تنگت است و می دانم تو نیز دلتنگ منی نیستی چون نخواستی برای یک لحظه هم نمی توانم تحملت کنم اما هر جا هستی خوش باشی
-
دستان چنار
دوشنبه 4 آذر 1387 16:16
آنگاه که دستان برخاسته بر دعا خشکید و افتاد گفتم: دیگر دعا بس است. غافل از آنکه بهاری هست و رویش دستانی نو.
-
بن بست شادی
سهشنبه 21 آبان 1387 17:29
بر فراز بن بست شادی تکه پارچه ای سیاه افراشته اند گویا او مرده است مرا یارای ماندن نیست
-
غبار باران
سهشنبه 21 آبان 1387 17:24
روی سرپنجه ی شمشاد نمی از باران بر کف سرد زمین پیکر برگی بی جان ذهن آب است مشوش ز هجوم باران من و یاد تو و تنهایی و چشمی گریان
-
عمل
پنجشنبه 16 آبان 1387 12:53
میان اندیشه ها و خواهشها، دلها و عقلها شناورم در بطری شیشه ای درب بسته ای که بیرون آن رسیدن است اما گشودن آن عمل می خواهد
-
چشمه شو تو خود بجوش
پنجشنبه 9 آبان 1387 13:53
شاخه بلند بید می درد تن نسیم می شکافد آب جوی با ردی ز خود سپید آسمان اشک ریز با ستاره در ستیز ابر پاره همچو مه و این نسیم در گریز می ربایدت زجای می کشاندت به پای می رساندت به عرش تا شوی همه خدای جامه درکش و بنوش چشمه شو تو خود بجوش
-
مرد و اکنون خدا بیامرزاد
سهشنبه 7 آبان 1387 15:25
مرد و اکنون خدا بیامرزاد آنکه با هم گناه می کردیم گرچه در قعر برد کشتی من ره نباشد دگر که برگردیم
-
پی جوی یک هوس
دوشنبه 6 آبان 1387 04:23
پی جوی یک هوس در زیر شاخه ها سر سوی آسمان آرام و بی صدا تنها صدا دم است.
-
هرنفس ریه هایم پر از خدا می شود
دوشنبه 6 آبان 1387 00:33
همه چیز عالیست زنده هستم نفس می کشم و دوستانی دارم سبزتر از برگ بهار سرختر از لاله دشت آسمان دلشان همه هم رنگ خداست نمی خواهم شعر بگویم مرا چه به شعر می خواهم بگویم هرنفس ریه هایم پر از خدا می شود و چشمانم نیز
-
هزاره نشینی
یکشنبه 5 آبان 1387 03:50
شاید به چله نشینی نیاز باشد اما نه هزاره نشینی باید
-
مبارزه جانانه
یکشنبه 5 آبان 1387 03:48
هماره اینگونه اندیشیده ام طبیعت تواناییها و ناتوانیهایی به ما هدیه داده است وظیفه ما رشد تواناییهاست و محو ناتوانیها . در عمل اما . نمی دانم چه کنم . اما نه می دانم مبارزه و باز هم مبارزه تا پیروزی یا مرگ
-
تلنگر
یکشنبه 5 آبان 1387 00:11
گاهی یک نگاه یک جمله یک منظره کافیست تا دریابی خود را و خدای درون خود را
-
نیاز
شنبه 4 آبان 1387 20:21
احساس می کنم نیاز دارم به شانه هایی به سینه هایی و به پاهایی نیاز دارم آری نیاز
-
طلبه
شنبه 4 آبان 1387 20:15
حیف تو نبود که طلبه شدی؟ حیف من نبود که طلبه نشوم؟