بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

جنون فصلی

مرا ببخشایید اگر ، اصلا ً دست خودم نیست .
مرا ببخشایید اگر ، آخر نمیتوانم نگویم و اگر اینجا هم نگویم پس کجا ؟
مرا ببخشایید اگر ، رهایش کن .

دوستان میگویند : چه با حال ، مثه دخترا .
بعضیاشون : جمع کن این مسخره بازیا رو .
یا ، یا ، یا چیزهای دیگر اما ، از اختیارم خارج است این .
نمیدانم شاید چون متولد فروردینم ، یا حساسیتی فصلیست ، اما هر چه هست دوستش دارم ، با همه وجود .
لوس است ، بی مزه ، یخ ، اینها برای توست ولی ،
منم که باید دوستش داشته باشم ، که دارم .
برای من زندگیست و عشق .
همه چیز و هستم .

در هر صورت ، واقعیت این است که بهار برایم حسی میآورد که به دیوانگی میماند اما آن نیست .
تو اگر راحتی اما اسمش را بگذار جنون ، جنون فصلی ، جنون بهاری .

اینها را از آنروی گفتم که شاید قلمم « شکسته بادا » کمی عوض شود و ....
اما هرچند قلم بگردد ، دست همان است .
... و زود تمام میشود و میرود ، تا کنون که اینگونه بوده ، پس ، از من مرنجید و کمی تحملم کنید اگر به مزاقتان خوش نیامد .

مرا ببخشایید 

آخرین یادداشت ۸۴

امروز صبح به سرم زد که طلوع آخرین روز سال ۸۴ رو ببینم واسه همینم با هر ضرب و زوری بود لباس تن کردمو زدم بیرون .


به سی و سه پل که رسیدم خورشید به بزرگیه یه سینی بود یا بزرگتر ٬ رفتمو تو یکی از دهنه هاش نشستم و .


نشستم و ٬ فکر کردم و نگاه .


نگاه کردم به طلایی موج صبحگاهی و پولک زری آب ٬ گویی من ثابتمو همه چیز از اطرافم میگذرد حتی سنگها و فکر کردم .


به سالی که گذشت و دهها کار شده و مانده آن ٬ هر چند سالی که گذشت برایم اندوهی نداشت اما ٬ کار بزرگ و مهمی هم نکردم و این یعنی باختن .


و ٬ و دعا کردم ٬ به تو ٬ نه تنها تو ٬ بل هم انسانها ٬ و خواستم آنچه خوب میپنداشتم .


عدالتی بی مرز و سلامتی بی مرض ٬ پیروزیی بی شکست و آزادگیی بی بند و بست و هزارن هزار گفته و نا گفته ی دیگر .


اما باید رفت و ناگزیر میروم .


سال ۸۵ از فردا شروع میشود و ۳۶۵ روز بعد ٬ من باشم یا نه پایان میابد و تو هم .


اما آنچه هست ۳۶۵ روز زمان من و توست که چه کنیم .


بگذریم ٬ منو به خاطره این شرو ورا ببخشید ٬ بعضی وقتا جوٌ میگیردم .


ساله خوبی داشته باشین .







یه عکس هم از چارباغ واستون گرفتم با بهار حال کنین








یه عکسم از خودم








راستی اینم یه فلش بهاری


http://www.iranmania.com/cards/RAGHSE_JAVADI_n.swf

سلب توفیق

این چند روزه عاشورا تاسوعا سفت مریض شده بودم و افتاده بودم تو خونه .

البته بازم علتش کوهنوردی بی حساب و کتاب بود شایدم به قول اونایی که ادعای فهم دارن سلب توفیق .

هرچی بود گذشت .

میگذرد

 

نمیدونم که بهار و پاییز میان و میگذرن یا به قول عزیزی اونا ثابتند و این عمر ماست که داره میگذره .

فقط میدونم که داره میگذره و میگذره و میگذره. 

موفقیت

Dar 4 SAlegi movafaghiyat yani : khis nakardane shalvar ... Dar 12 SAlegi movafaghiyat yani : peyda kardane dOost ... Dar 18 SAlegi movafaghiyat yani : Dashtane GOVAHINAME ... Dar 20 SAlegi movafaghiyat yani : salem boodan... dar 23 sSlegi movafaghyat yani dashtane ye gf e khoob... Dar 25 SAlegi movafaghiyat yani :ezdevaj ... Dar 30 SAlegi movafaghiyat yani : Dashtane pOol ... Dar 40 SAlegi movafaghiyat yani : khoob tarbiyat kardane bache ha Dar 50 SAlegi movafaghiyat yani : servatmand boodan Dar 70 SAlegi movafaghiyat yani : ezdevaje dobare ... Dar 80 SAlegi movafaghiyat yani Khis nakardane Shalvar

آسمون صاف

گاهی وقتا آسمون اونقدر آبی و صافه که اگه دست دراز کنی خورشید تو دستاته.

امروز اینجا از اون روزاست.

باران

امروز اصفهان می بارد
هوا سراسر ابری و بارانی
و نمیدانم چرا من هم هوای گریه دارم