بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

انتظار

یکی که خیلی دوستش دارم از من خواسته بود یه بار که رفتم کوه سلامشو به یه پرنده برسونم .

آخه اونم مثه من دیوونه است .

حالا یه جریانی پیش اومد که میخوام اینجا بنویسم و اون و شما بخونین اما فعلا وقت ندارم و شما و اون باید یه کم صبر کنین .

بد دردیه انتظار و صبر

حالا یه کم بکش

من سر قولم هستم همین امروز برات مینویسم

افتخار

همین الآن که دارم مینویسم استاد محمود فرشچیان تو مدرسه چهارباغ اصفهان در حال گشت و گذاره .

البته گشت و گذار خالی که نه ٬ در واقع ساخت یک فیلم نیمه مستند درباره مدرسه چهارباغ .

حرف من اما چیزه دیگه ایه ٬ اونم اینکه چطور یه نفر انسان میتونه افتخاره یه سرزمین باشه .

یکی عین من و تو ٬ نه از تو آسمونا اومده ٬ نه از زیر زمین .

نفس کشیده تو همون هوایی که من و تو ٬ راه رفته تو همون کوچه هایی که من و تو و بوده و هست همون طوری که من و تو .

اما اون افتخار این سرزمین و من و تو ؟

ما هم میتونیم اما .

من و تو .

من بدم ؟ من خوبم ؟

نادانسته های من به اندازه ی همه است و دانشم به وسعت هیچ .

اما یک سوال همواره ذهنم را مشغول داشته و آن ....

من خوبم ؟ من بدم ؟ تو نظرت راجع به من چیه ؟ فکر میکنی من کی هستم ؟

من هستم این را می فهمم . هر چند گاهی در آن هم شک میکنم اما ....

هر وقت میخواهم بنویسم قلم میخشکد و دستم نمی جنبد ٬ بگذریم .

من با همه وجود و قابلیتها ٬ من با همه غمها و اندوهها ٬ من با همه داشتها و نداشتها ٬ من منم اما ....

اولین بار هر کسی با من آشنا میشود میگوید : من فکر میکردم آدم بیخود و بدی باشی اما ....

میگوید به نظر خشن و بی روح میآمدی اما ...

میگوید و میگوید و هزاران بدتر از این میگوید .

ولی سوال من اینست

چرا ؟

دل ٬ دیده ٬ ظاهر ٬ باطن ٬ عشق ٬ نفرت ٬ محبت ٬ دشمنی ٬ سطح ٬ عمق ٬ فاصله ٬ نزدیکی ٬ خدا ٬ من .......

نشد برم

بعضی وقتا که فکر میکنی همه کاراتو تنظیم کردی و برنامه ریزی شده داری به سمت هدفت پیش میری ناگهان یه اتفاق کوچیک همه اون برنامه هاتو به هم میریزه و اونوقته که فکر میکنی روزگار بده و هیچی رو حساب و کتاب نیست اما واقعیت چیزه دیگه ایه .

واقعیت اینه که دنیا روی برنامه ریزی و موبه مو طبق برنامه پیش میره ولی ما نمیدونیم برنامه چیه .

واسه منم یه همچین مساله ای پیش اومد .

سوار ماشین رفیقم شدیم و زدیم به بیابون که یهو ....

بگذریم به قول مهران حیف شد .

فعلا

خیلی حرفای جالب دارم اما فعلا یه دوستام دم در منتظره .

داریم میریم سفر یکی دو هفته ای

تا بعد

فعلا

هیچی

خیلی حرفا دارم اما فعلا هیچی

روز طبیعت

امروز شبکه خلوت است همانگونه که خیابانها و شهر .

و من جولان میدهم .

روز طبیعت برای شما چون روزهای دیگر مال من است