بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

یاد سرزمین وارونه

یادت هست سرزمین وارونه

آبشارها به آسمان می ریزند؟

پرنده ها اگر خود را رها کنند

در آسمانند

اما اگر پرواز کنند

سرشان ضربه گاه قلل کوهها خواهد شد

قتل سختیها

سختیها که گلویت را می فشارد

تسلیم نشو

بیهوده هم تحمل نکن

در فکر نجات باش

پیش از آنکه خفه شوی

راه رسیدن به موفقیت

بخواه

بکوش

از رسیدن لذت ببر

رفتن

گام باید برداشت در درون

ماندن درماندن است

در خویش پوسیدن

زجر فهم برتر

سخت است نفهمندت

سخت تر آن که نزدیکانت نفهمندت

دشوارتر آن که مدعیان دوست داشتن و پیرویت نیز نفهمندت

چه زجری می کشیده اند امامان و پیامبران و مصلحان تاریخ

حال اکنون

حسم گم است

میان پریدن و سقوط

می دانم حدیث نفس است و

مولد گمراهی

شاید

اما نوشتن

تهی شدن است

برای از نو پرشدن

کوله

از آذوقه نو

سال 90

سال 90

سال خوبی بود

هرچند پدربزرگم فوت شد

و خاله ام

هرچند همانم که بودم

بی رشد

اما بسیار

تجربه آموختم

با انسانهایی بزرگ آشنا شدم

و شادم

چون همیشه