بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

ما و دستشویی!

چقدر بد است

اگر تمام خانه دستشویی باشد

چقدر بد است

اگر بیشتر زمان عمرمان را در دستشویی باشیم

چقدر بد است

اگر دستشویی بزرگترین دغدغه مان باشد

چقدر بد است

هر روز بخواهیم دستشویی زیباتری داشته باشیم

چقدر بد است

نفهمیم دستشویی دستشویی است

نه منزل

و چه بدتر است آن که

هنگام مرگ از دستشویی خارجمان کنند

و تازه آن وقت نگاهی به بقیه خانه بیندازیم

 و بگوییم حیف!

واحه ای بهشتی در دوزخ

لحظه سال تحویل در شرهانی بودم

و تمام ایام عید در مناطق عملیاتی دفاع مقدس

هویزه و طلائیه

شلمچه و اروند کنار

و حس کردم کوچکی خودم را

بیش از پیش

در برابر انسانهایی

که نامساوی صفر ما

با بی نهایتشان

شاید هرگز مساوی نگردد

کوچکی ما

آنقدر کوچکیم

که به حساب نمی آییم

تا چه رسد

به هوسها و دلمشغولیهایمان

غمها و شادیهایمان

آسمان را بنگر!

گاهی که گند میزنی

گاهی که گند میزنی

فقط برو

ایستادن بد است

و سخن گفتن بدتر

خیلی سخت است

خیلی سخت است

عزیزترینت کسی باشد

که هرگز نتوانی او را ببینی

و نازنین ترین نامه ات

آنی که طاقت خواندنش را نداری

عاقل و دیوانه

عاقلترین عاقلان

دیوانه‎ترین دیوانگانند

تولدت مبارک

امیدوارم به هر صبحی تولدی تازه بیابی
تولدی به سوی حق
به سوی نور
تا خروج از آخرین دروازه تاریکی

عشق

عشق معجون عجیبیست ز زهری چو عسل
و می ناب خمارآلودی