بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

سقوط

سقوط آزاد آرام

در عمق باتلاق

سخت تر است

هر چند شاید

زیاد ترسناک نباشد

نه سقوط از فراز بلندترین قله جهان

هرچند شاید

کمتر دردناک باشد

هرچند شاید

فرصت نجاتی باشد

یاد سرزمین وارونه

یادت هست سرزمین وارونه

آبشارها به آسمان می ریزند؟

پرنده ها اگر خود را رها کنند

در آسمانند

اما اگر پرواز کنند

سرشان ضربه گاه قلل کوهها خواهد شد

قتل سختیها

سختیها که گلویت را می فشارد

تسلیم نشو

بیهوده هم تحمل نکن

در فکر نجات باش

پیش از آنکه خفه شوی

راه رسیدن به موفقیت

بخواه

بکوش

از رسیدن لذت ببر

رفتن

گام باید برداشت در درون

ماندن درماندن است

در خویش پوسیدن

زجر فهم برتر

سخت است نفهمندت

سخت تر آن که نزدیکانت نفهمندت

دشوارتر آن که مدعیان دوست داشتن و پیرویت نیز نفهمندت

چه زجری می کشیده اند امامان و پیامبران و مصلحان تاریخ

حال اکنون

حسم گم است

میان پریدن و سقوط

می دانم حدیث نفس است و

مولد گمراهی

شاید

اما نوشتن

تهی شدن است

برای از نو پرشدن

کوله

از آذوقه نو