ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
عمامه وال هندیم را بر سر میگذارم
عبای مرغوب انگلیسیم را
که با پرسبخار کنوود اتو شده میپوشم
نعلین زرد چینیم را به پا میکنم
سوار بر شورلت آمریکاییم
یک تکه کوچک از شکلات کیت کت جلوی داشبوردم را گوشه دهانم میگذارم
و راهی مسجد الحرام صهیونیستی میشوم
آنگاه
موبایل موتورولایم را خاموش میکنم تا مزاحم عبادتم نشود
و بر سنگفرش ایتالیایی
و سجاده و تسبیح چینی
در دست و زیر پای
رو به سوی خودم
نماز میخوانم قربة الی الله
من اینجا ایستادهام
در حالیکه تمام راه پشت سر را به دقت طی کردهام
و مقابلم دیواری است
که با همه تلاشم
نمیتوانم از آن عبور کنم.
پس:
۱- اینجا انتهای دنیاست.
۲- چیزی آنسوی دیوار وجود ندارد.
۳- همه چیز این سوی دیوار است.
۴- من همه چیزهای این سوی دیوار را میشناسم.
۵- اگر چیزی را من نمیشناسم به این دلیل است که واقعا وجود ندارد.
۶- چیز جدیدی برای شناختن وجود ندارد.
۷- این و تنها این دیدگاه صحیح و عالمانه است.
۸- به جز انسانهای جاهل٬ ضد علم یا متوهم هیچکس با این نظریه مخالفت نمیکند.
ترس از درد
جانکاهتر از درد است
ترس از مرگ
کشندهتر از مرگ
برای رسیدن به وادی امن
راهی جز عبور از دروازه ترس نیست
پس
از هرچه میهراسی به سویش بشتاب
۱٬۲٬۳
۱٬۲٬۳
۱٬۲٬۳
قطار میگذرد
و تو سرنشینی نظارهگر
از پنجرههایی رو به بینهایت
به چشماندازهایی زیبا
با تمام تار و پودت لذت میبری اما
تا پلک بجنبانی گذشتهای
حتی اگر سرت را کج کنی
و چشمانت را در پیاش بدوانی
و آهی از حسرت برکشی
درست به همان سرعتی که
مخروبهها و مزبلهها از دیدگانت میگریزند
و میآموزی که
چشم بیندازی اما دل مبازی
زیرا در سفری
و تنها در مقصد است که میتوانی بمانی
هرچند شاید باز
سفری نو در انتظار تو باشد.
هرچند به ظاهر محو تماشای دلبرت هستی اما
در چشمانت هیچ چیز روشنی نمیبینم
نه که روشن نباشد
.
.
.
روشن است که روشن نیست.
شراب خانگی بیاورید
هر چه کهنهتر بتر
شراب تازه
پیش از آنکه مست سازدم
تمام میشود
و من
همچنان خمار بیخودی.