اشک بود که مثل باران از چشمهای دخترک می چکید و سیاهی آرایش دور چشمش با آن روان می شد تا میان صورتش.
پسر دخترک را گرماگرم در آغوش کشید و فشرد.
شوری اشکهای صورتش را نوشید.
لبانش را گرم بوسید.
عزیزم گریه نکن، من تو رو از چشمام بیشتر دوست دارم.
اگه می دونستم اینقدر ناراحت میشی هیچی نمی گفتم...
و پسر ادامه داد؛ اما هر چه بیشتر می گفت جغد شوم خیانت بلندتر ناله می کرد.
سلام
می تونه چند تا پایان داشته باشه
پایان شما چطوریه ؟
یا اینکه خائن می تونه متفاوت باشه !
سلام
ممنون که به یادم بودید
شاد باشی
عینکی زده نشده
حقایق پنهان شده
خیانت چه کلمه دوست نداشتی ای!