بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

یک ربع به ...

حالم ازین حال به هم می خورد ...
پسرک می خواند و می رفت. با چشمانی اشکبار.
کسی از او پرسید ساعت چند است؟
پسرک آستین پیراهنش را پس زد و به ساعت طلایی روی مچش نگاهی انداخت.
سرش را بالا آورد و گفت یک ربع به ...
اما هیچ کس آنجا نبود.
نظرات 3 + ارسال نظر
نگار یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 ساعت 02:01 ب.ظ http://jootii.blogsky.com

من می دونم یک ربع به چی بوده
یک ربع به . . . اینکه سر کاری
یا اینکه اونی که ساعت پرسیده یه جن بوده

غیر اینا هیچ چیز دیگه نمی تونه باشه

اینم می تونه باشه که پسره دچار توهم شده بوده
آره اینم میشه

نگار یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 ساعت 02:04 ب.ظ http://jootii.blogsky.com

با افتخار لینکیدمت

نگار یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 ساعت 03:27 ب.ظ http://jootii.blogsky.com

یه سئوال بپرسم؟

حالا چرا گوسفند؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد