بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

یه گل از دست یه دوست یا یه تک زنگ

گاهی یه تیکه سنگ ٬ یه شاخه گل ٬ یه تماس تلفنی حکم یه زندگی پیدا میکنه .

گاهی صدای یه نفر که دوستش داری از اونور سیمها و امواج واست میشه آب حیات .

گاهی ٬ آره فقط گاهی . اما ای کاش همیشه بود . ای کاش .


کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد رو خوندم . عجب کتاب قشنگی . و چه جملات زیبایی . میخوام دوباره بخونمش . البته اول کتاب استخوانهای دوست داشتنی بعد مطالعه دوباره .


از حرفای قلمبه سلمبه بدم میاد وگرنه یه دو جینش رو دارم که بگم .

فقط یه چیز . هیچکس مجبور نیست کنار کسی باشه . اگه من کنار توام ٬ اگه با تو موندم واسه اینه که دوستت دارم نه چیز دیگه .

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سمیرا چهارشنبه 29 آذر 1385 ساعت 05:07 ب.ظ

بجنگ ببین کی پیروز می شه !
تو یا زندگی که این قدر به داشتنش می نازی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد